قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

انتقال 394 تن از اسیران فرقه رجوی به کمپ آمریکاییها

عزا گرفتن رجوی و سرانش در رابطه با از دست دادن بود و نبودشان . پادگان اشرف . پادگان اسارت و تباهی انسانها . شیپور سرنگونی رجوی بر سر خودش دارد خراب می شود .

رییس جمهور آمریکا سمبه پُر زور ایران را احساس کرده .

اوباما: کسانی که از جنگ با ایران حرف می زنند عده ای لاف زن و گنده گو هستند .


ایران هسته ای- باراک اوباما رییس جمهور امریکا در اظهاراتی تقریبا بی سابقه کسانی که در داخل امریکا از ضرورت جنگ با ایران صحبت می کنند را افرادی «لاف زن و گنده گو» خواند که نه مسئولیتی دارند و نه درباره تبعات جنگ با ایران با مردم امریکا صادق هستند.

 اوباما این اظهارات را در یک کنفرانس مطبوعاتی در کاخ سفید مطرح کرد که شامگاه سه شنبه 16 اسفند 1390 (6 مارس 2012) برگزار شده است.
 در زیر تمام آنچه اوباما در این کنفرانس مطبوعاتی درباره ایران گفته عینا آورده شده است. این جملات دقیقا از روی متن انگلیسی ترجمه شده و بدون دخل و تصرف منتشر می شود.
 زمانی که من به قدرت رسیدم، ایران متحد و در حال حرکت بود و پیشرفت های چشمگیری در برنامه اتمی داشت و دنیا در خصوص نحوه برخورد با این کشور، متفرق بود. ما در 3 سال گذشته موفق شده ایم تحریم های بی سابقه فلج کننده ای را علیه ایران سازمان دهیم و این کشور طعم گزنده این تحریم ها را به شکلی اساسی احساس می کند. دنیا متحد و ایران از نظر سیاسی منزوی شده است. آنچه که من گفته ام این است که ما منتظر رسیدن ایران به سلاح اتمی نخواهیم ماند. سیاست ما مهار نیست بلکه جلوگیری از رسیدن این کشور به سلاح اتمی است زیرا رسیدن آنان به سلاح اتمی، شروع مسابقه تسلیحاتی را در منطقه به راه می اندازد و رژیم منع اشاعه را تضعیف می کند و احتمال دارد که این سلاح ها، به دست گروه های تروریستی برسد. ما در حال مشاوره نزدیک با همه متحدان خود از جمله اسرائیل هستیم تا این راهبرد را به پیش ببریم.
  در حال حاضر، باور من این است که ما دریچه ای از فرصت را در اختیار داریم که هنوز می شود این مسئله را به صورت دیپلماتیک حل وفصل کرد. این فقط دیدگاه من نیست و مقامات اطلاعاتی ارشد ما و اسرائیل نیز این دیدگاه را دارند. در نتیجه، ما همچنان به آوردن فشار ادامه می دهیم ولی بابی را برای بازگشت رژیم ایران به جامعه جهانی با دادن اطمینان هایی از سوی جامعه جهانی باز نگاه می داریم که شرط آن نیز ملتزم بودن این کشور به وظایف خود و دنبال نکردن تلاش برای به دست آوردن سلاح اتمی است. این مسیری است که من در پیش گرفته ام. آنچه که در مبارزات تبلیغاتی گفته می شود باید گفت این افراد، مسئولیت چندانی ندارند، فرمانده کل نیروهای مسلح آمریکا نیستند. آنچه که من می بینیم، بی قیدی هایی است که این افراد با سخن گفتن درباره جنگ دارند. وقتی صحبت از جنگ می شود، هزینه های آن و تصمیمی را که باید بگیرم به یاد می آورم که از جمله آن، اعزام نیروهای جوانمان به این جنگ و تاثیری است که این جنگ بر زندگی آنان و امنیت ملی، اقتصاد ما می گذارد. این بازی نیست که با بی قیدی درباره آن تصمیم گرفت. زمانی که می بنیم یکی از این افراد با گنده گویی و بلوف زنی صحبت می کند ولی وقتی سوال می شود که دقیقا چه می خواهد بکند، چیز هایی را می گویند که ما در سه سال گذشته انجام داده ایم. به نظر من این بسیار شبیه سیاسی بازی است تا اینکه بخواهند یک مسئله دشوار سیاسی را حل و فصل کنند. کاری که ما تا کنون انجام نداده ایم، به راه انداختن یک جنگ است ولی اگر یکی از این افراد فکر می کند که اکنون زمان به راه انداختن یک جنگ است، آن را بگویند. باید این را به مردم آمریکا توضیح دهد و بگوید که چرا این کار را انجام می دهد و این کار چه پیامدهایی خواهد داشت. همه مسائل دیگر فقط حرف است.
  کسانی که پیشنهاد جنگ را مطرح یا خود را برای این کار آماده می کنند یا بر طبل جنگ می کوبند باید به روشنی به مردم آمریکا توضیح دهند که از دیدگاه آنان، سود و زیان این کار چه می تواند باشد؟ من یکی از این افراد نیستم زیرا این را گفتم که باید روزنه ای برای حل و فصل این مسئله به صورت صلح آمیز باقی بگذاریم. باید چارچوبی بین المللی برای اجرای فشارهای بی سابقه باقی بگذاریم. ایرانیان گفته اند که مایل به بازگشت به گفت وگوها هستند و در کنار حفظ این فشارها، باید از این فرصت استفاده کنیم تا ببینیم چه می شود. البته من جزئیات گفت وگوهای خود را با نخست وزیر نتانیاهو بیان نمی کنم ولی آنچه که به صور علنی می گوید، تفاوت چندانی با آنچه که به صورت خصوصی می گویم ندارد.
 
* اسرائیل کشوری مستقل است که حق دارد برای خود درباره بهترین راه های حفظ امنتیش تصمیم بگیرد و همان طور که در روزها گذشته گفته ام، درباره رویدادهای تاریخی در دوران هر یک از نخست وزیران اسرائیل در زمان رویارویی با یک تهدید اندیشناک هستم ولی با توجه به اینکه تحریم ها در حال تاثیر گذاری چشم گیری در داخل ایران هستند، این نیز ارزیابی من نیست بلکه ازریابی کلی است، با توجه به اینکه تحریم ها در ماه های آینده شدیدتر نیز می شوند، با توجه به اینکه این تحریم ها بر صنایع نفت و بانک مرکزی ایران تاثیر می گذارد، اکنون می بینیم که صداهایی درباره بازگشت آنان به میز گفت وگو می شنویم و این عمیقا، به سود منافع همه، از جمله آمریکا، اسرائیل دنیاست که این مسئله، به شکلی صلح آمیز حل و فصل شود.
 
* این مسئله که ما در یک یا دو هفته یا یک یا دو ماه آینده حق گزینش داریم، مسئله ای نیست که ریشه در حقیقت داشته باشد و بحثی که ما با اسرائیلی ها در میان گذاشتیم این است که ما تعهدات بی سابقه ای در خصوص امنیت آنان داریم و رشته هایی ناگسستنی میان دو طرف وجود دارد ولی یکی از شروط دوستی، دادن مشاوره های بی پرده و روشن در خصوص انتخاب بهترین رویکرد برای رسیدن به هدفی مشترک است بخصوص در مسائلی که هر دو ما در آن نقش و نفع داریم. این مسئله فقط به منافع اسرائیل باز نمی گردد بلکه مسئله منافع آمریکا نیز مطرح است و البته در صورت اقدامی عجولانه، مسئله پیامدها برای اسرئیل مطرح نیست، پیامدهای آن دامن آمریکا را نیز می گیرد و از این رو باور دارم که هر زمان که ما اقدام نظامی را در نظر بگیریم، مردم آمریکا درخواهند یافت که باید بهایی داد. گاه این کار ضروری است ولی ما این کار را با بی قیدی انجام نمی دهیم. وقتی من از والتررید دیدار می کنم و نامه هایی را برای خانواده هایی امضا می کنم که عزیزانشان به خانه بازنگشته اند (دیدار از بیمارستان نظامیان مجروح و نامه های همدردی با نظامیان کشته شده آمریکایی)، در می یابم که این کار هزینه هایی دارد. گاه از پس از این هزینه بر می آییم و گمان داریم که این کار درست است و روی آن سیاسی کاری نمی کنیم ولی زمانی که این کار به سیاسی کاری کشیده شد، اشتباه است و این سیاستمداران نیستند که بهای آن را می پردازند بلکه نظامیان ما و خانواده هایشان هستند که بهای این کار را می پردازند.
 
*  شکی نیست که در 3 سال گذشته که ایران وارد گفت وگوها شده است، فراز و فرودهایی در خصوص جامعه جهانی داشتیم که فکر می کردند ما جدی نیستیم. انتظار من با توجه به پیامدهای اقدام برای آنان که تحریم های شدید به اجرا گذاشته نشده بود تا هزینه های سنگینی بر اقتصاد آنان وارد آید، درجه انزوایی که آنان در حال حاضر تجربه می کنند که بی سابقه است، درک کرده اند که جامعه جهانی به دنبال معامله برای حل و فصل این مسئله با آمدن ایران به پای میز گفت وگوها و بحث این موضوع به صورت مستقیم و درست است تا به جامعه جهانی نشان دهد که نیات در برنامه اتمی شان صلح آمیز است. آنان می دانند که این کار را چگونه باید انجام دهند و این مسئله چندان پیچیده ای نیست. از این رو باید در مسئله ای اینچنینی اطمینان یافت که با توجه به پیچیدگی هایی که دارد، نمی توان در دیدار اول به نتیجه رسید ولی به نظر من باید خیلی زود دریافت که آنان تا چه اندازه در حل و فصل این مسئله جدی هستند.
  از نقطه نظر سیاسی، آیا به نظر شما در صورتی که قیمت سوخت در آمریکا افزایش یابد، رئیس جمهور این کشور دوباره انتخاب می شود؟ آیا کسی در این اتاق هست که فکر کند این سخن منطقی است؟ مسئله درباره قیمت سوخت این است که من خواهان کاهش آن هستم زیرا گرانی آن به خانواده ها آسیب می زند زیرا من همواره با افرادی سر و کار دارم که مسیری طولانی را برای رسیدن به کار خود طی می کنند و گران شدن قیمت سوخت بیش از پیش به آنان فشار وارد می کند. این مسئله برای اقتصاد نیز چندان خوب نیست زیرا وقتی قیمت سوخت افزایش می یابد، میزان هزینه ای که مصرف کنندگان انجام می دهند، کاهش می یابد و اکنون در حالی که ما در تلاش برای تقویت اقتصاد خود هستیم، نمی خواهیم این مسئله صورت گیرد.

 عده ای لاف زن و گنده گو هستند .

مصاحبه با مسعود بنی صدر

قسمت دوم

ثانیا، من مجبورم سؤال شما را به دو بخش تقسیم کنم، یکی در خصوص اسرائیل و دیگری در خصوص ایالات متحده؛ چرا که فکر میکنم منافع آنان در ایران، اگر چه بر اساس لابی AIPAC یکی به نظر میرسد، اما به لحاظ استراتژیک متفاوت است.

من اصالتا فکر میکنم و احساس می نمایم اگر ایالات متحده قبول کند که دوران شاه برای همیشه به اتمام رسیده و ایران را همانطور که هست بپذیرد؛ نه تنها به طور استراتژیک میتواند با ایران در صلح به سر ببرد بلکه ممکن است حتی به متحدان نزدیک یکدیگر نیز تبدیل گردند. (خوب، اگر از من بپرسید چرا، من می بایست یک مقاله مفصل نوشته و به تشریح فرهنگ ایرانیان که کاملا با فرهنگ همسایگان غربی و جنوبی متفاوت است و توضیح در خصوص تمدن و پیشرفت و رشد علمی ایرانیان که کاملا متفاوت با همسایگان شرقی و شمالی است و سایر مسائل بپردازم). بهرحال، حتی اگر ایالات متحده علیه منافع خودش و صرفا به خاطر منافع تاکتیکی اسرائیل تصمیم بگیرد تا علیه رژیم فعلی ایران وارد عمل شود، چنانچه بر روی گروهی که یک فرقه مخرب است و به بادکنکی می ماند که ممکن است بزرگ به نظر برسد (بخاطر تبلیغات پیچیده ای که دارد و ابزاری که در این رابطه مورد استفاده قرار میدهد) ولی کاملا توخالی است، و منفور ایرانیان است و هیچ شانسی در کسب هیچ حمایتی (چه در داخل و چه در خارج از کشور) در میان آنان ندارد سرمایه گذاری نماید، به مراتب بیشتر به زیان منافع خود عمل کرده است. خواهش من اینست که فریب حقه های تبلیغاتی سازمان مجاهدین خلق از جمله منتقل کردن دو یا سه هزار عضو و هوادارشان از یک کشور به کشور دیگر یا استفاده از ملیت های دیگر در اجتماعاتشان که برای نشان دادن حمایت در میان ایرانیان برپا میشوند را نخورید. جمعیت ایران حدود 75 میلیون نفر است و بیش از 2 میلیون ایرانی صرفا در ایالات متحده زندگی میکنند و شاید یک میلیون دیگر هم در اروپا باشند.

برای اسرائیل، مجددا اگر در خصوص منافع استراتژیک صحبت میکنید، من احساس میکنم و اعتقاد دارم که منافع دراز مدت آنان رسیدن به یک نوع توافق با فلسطینی ها بر پایه همزیستی مسالمت آمیز و همکاری متقابل است. در این حالت من فکر میکنم که حتی رژیم فعلی ایران، نه تنها یک مانع نیست، بلکه حتی میتواند به هر دو طرف برای رسیدن به یک صلح و دوستی پایدار (همانگونه که یهودیان هزاران سال در ایران در صلح و آرامش و در هماهنگی با زرتشتیان، مسلمانان و مسیحیان زندگی کرده اند) کمک نماید. ولی اگر در خصوص دولت اسرائیل و خصوصا دولت افراطی دست راستی کنونی صحبت میکنید، اگر چه در گذشته آنان از مجاهدین خلق مثلا در اعلام یافته های اسرائیل در خصوص سایت های غنی سازی اورانیوم در نطنز استفاده کرده اند (در حالیکه هیچ گروه اوپوزیسیون ایرانی حاضر به انجام این کار نبود)، و ممکن است از آنان برای سوء قصد به دانشمندان ایرانی استفاده کرده باشند، ولی من همچنان فکر میکنم که اعتماد کردن به یک فرقه ایده جالبی نیست. سرمایه گذاری روی کسانی که تحت کنترل ذهن در یک فرقه مخرب هستند؛ که تمامی آنان در ایزولاسیون روانی زندگی میکنند و برای وفادار ماندن به گروه و رهبرش مجبورند در ایزولاسیون ذهنی و فیزیکی نسبت به جامعه خود زندگی نمایند، این ایده خوبی حتی برای دولت فعلی اسرائیل نیست. من مطمئن هستم که آنان میتوانند به جای همکاری با سازمان مجاهدین خلق از مزدوران جوان تر و وفادارتری برای انجام اقدامات کثیف خود استفاده نمایند.

کلام آخر در خصوص این سؤال اینکه؛ من اصلاتا فکر میکنم هر نوع همکاری با سازمان مجاهدین خلق چه از جانب غرب، چه از جانب ایالات متحده، و چه از جانب اسرائیل تنها به نفع رژیم ایران است که میتواند به ایرانیان نشان دهد که علیرغم تمامی شعارهای حقوق بشری، دموکراسی خواهی، و نبرد علیه ترور که غربی ها میدهند، در عمل از چه نوع افرادی حمایت میکنند و چه نوع حکومتی برای ایران تدارک دیده اند.

- آیا سازمان مجاهدین خلق میتواند به صورت فعال سعی نماید علیه رژیم ایران و برنامه هسته ایش اعمال خرابکارانه انجام دهد؟

بیش از سی سال است که آنان سعی میکنند به ایران آسیب برسانند، و کاری به غیر از اقدامات تروریستی و کشتن چند هزار نفر که اهداف ساده ای بوده اند و مانیپوله کردن و فریب چند گزارشگر و پارلمانتر در کشورهای غربی کار دیگری نتوانسته اند انجام دهند. اگر در زمان صدام حسین، وقتی افرادشان خیلی جوان تر،متحدتر، و بهره مند از امکانات نامحدود عراق – شامل پول، سلاح، و تعلیمات – بودند نتوانستند کاری علیه ایران انجام دهند، یا فعالیت های ایران را متوقف نمایند؛ خیلی مشکل میتوان تصور کرد که آنان در حال حاضر بتوانند کار مؤثری انجام دهند.

- آیا این به نفع ایالات متحده است که سازمان مجاهدین خلق را از لیست سازمان های تروریستی خارج نماید؟

کاش تمامی کشورها از جمله ایالات متحده قانونی علیه فرقه های مخرب داشتند؛ در آن صورت نیازی به داشتن قانون علیه گروه های تروریستی نبود چرا که تمامی سازمان های تروریستی جهت بقای خود عاقبت ناچار میبایست به یک فرقه مخرب تبدیل گردند. لطفا فراموش نکنید که تمامی فرقه های مخرب در خصوص آنچه که ادعا میکنند غیرقابل اعتماد هستند، و تمامی آنان نرم های شهروندی و اخلاقیات را برای بقای خود زیر پا میگذارند.

ولی از آنجا که در حال حاضر هیچ کشوری به غیر از شاید فرانسه چنین قانونی به تصویب نرسانده است، خارج کردن نام سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی به نظر من ایده بسیار بدی است. این کار مغایر با ادعاهای ایالات متحده که خود را در جنگ با تروریسم یا حامی گروه های دموکراتیک میداند است (حداقل در میان ایرانیان)؛ و به این صورت به یک فرقه مخرب که تمامی حقوق اعضای خود را نقض میکند مشروعیت می بخشد، و به روابط دراز مدت آمریکائی ها با مردم ایران لطمه وارد می نماید.

احساس من اینست که این کار حتی میتواند پرستیژ ایالات متحده را در نزد ایرانیان، شاید معادل کودتای 1953 در ایران، تخریب کند.  ادامه دارد ......

 

 

عواقب منفی حمایت از سازمان مجاهدین خلق چیست؟

فکر میکنم به این سؤال در بالا پاسخ داده ام.

- اگر اسرائیل تصمیم بگیرد تا ضربه نظامی به ایران بزند، آیا سازمان مجاهدین خلق میتواند یک متحد مهم برای اسرائیل باشد؟

چگونه؟! من چنین چیزی نمیبینم. وقتی در خصوص ضربه نظامی اسرائیل صحبت میکنیم، منظور فقط اقدام و حمله هوائی است و در این حالت نیازی به کسی در داخل کشور ندارند چرا که براحتی از طریق ماهواره میتوان سایت های هسته ای ایران را رصد کرد. اسرائیل خوب میداند که با یک یا دو یا چند ضربه نظامی علیه ایران، نمیتواند فعالیت های هسته ای ایران را متوقف کند؛ لذا من احساس میکنم که هدف آنان مجبور کردن ایران به نشان دادن واکنش است که عاقبت ایالات متحده را مجبور نماید وارد جنگ علیه ایران شود. در این حالت هم نه سازمان مجاهدین خلق و نه هر گروه اپوزیسیون دیگری، نه برای ایالات متحده و نه برای اسرائیل سودی ندارند؛ همانطور که گروه های اپوزیسیون عراق زمانی که جنگ واقعی علیه صدام حسین شروع شد فایده ای نداشتند. مطمئنا در چنین سناریوئی تمامی ایرانیان، از جمله ایرانیان مخالف (در داخل و در خارج از ایران) دولت فعلی ایران را حمایت خواهند کرد.

- اگر طرح این سؤال اشکالی نداشته باشد، چرا شما سازمان مجاهدین خلق را ترک کردید و دیدگاه شما نسبت به سازمان در حال حاضر چیست؟

اگر از کسانی که از فرقه های مخرب جدا میشوند این سؤال با بپرسید جواب های متفاوتی خواهید شنید. آنان ممکن است جواب بدهند که دفعتا متوجه شدند چقدر گروه مربوطه بد است و اعضا را مانیپوله میکند و مردم عادی را فریب میدهد و بدین وسیله کلاه برداری میکند و پول جمع میکند و غیره؛ در خصوص سازمان مجاهدین خلق، کسانی را دیده ام که ادعا میکنند که دفعتا متوجه شدند که سازمان خائن به مصالح مردم ایران است، با دشمنان ایران همکاری میکند؛ یا میگویند که وقتی شروع به همکاری با صدام حسین کردند، یا وقتی کردهای عراقی را سرکوب نمودند از آنان جدا شدند. ولی پاسخ صادقانه و واقعی من اینست من از آنان جدا شدم چون دیگر نمیتوانستم بیش از این خودم را تغییر دهم و مابقی هویت و فردیت و شخصیت خودم را هم به آنان واگذار نمایم.

بین سالهای 1987 (وقتی من و همسر سابقم هوادار سازمان مجاهدین خلق شدیم) و 1996 (وقتی من فرار کردم)، از طریق استفاده از تکنیک های مختلف کنترل ذهن مجبور گردیدم هر آنچه که میخواستند را به آنها بدهم. ابتدا دارائی ام و هر آنچه مالک آن بودم، سپس هر عشقی که احساس میکردم، هر گونه تعلق خاطر یا رابطه ای که با کشورم داشتم، خانواده ام و دوستانم در ایران، سپس وقتی آنان از تمامی اعضا خواستند که همسرانشان را طلاق بدهند، من عشق زندگی ام را هم از دست دادم، همسر عزیزم، و به مدت شش سال دیگر نتوانستم فرزندانم را ببینم، من سلامتی را از دست دادم، و بسیاری اوقات تا حد مرگ پیش رفتم. نهایتا در مرحله آخر این سیستم مانیپولاسیون ذهن، آنان از من خواستند تا خودم، هویتم و شخصیتم را هم طلاق بدهم؛ من سعی کردم و بخش بزرگی از آنرا هم واگذار نمودم، ولی دیگر بیشتر از آن نمیتوانستم و لذا فرار کردم. صادقانه بگویم ادعاهای دیگران را که میگویند آنان به فلان درک و بهمان شناخت رسیدند را نمیفهمم و نمیتوانم قبول کنم، چرا که فکر میکنم کسانی که تحت مانیپولاسیون ذهن در یک فرقه مخرب هستند هیچ شانسی برای دیدن واقعیات ندارند و هیچ درکی نسبت به آنچه که میگویند و انجام میدهند نمیتوانند داشته باشند که بخواهند آنرا برفرض رد کنند. تنها زمانی که آنان فرار میکنند – بر حسب حسن تصادف یا به این دلیل که دیگر قادر نیستند آنچه که فرقه از آنان میخواهد را برآورده کنند – و تنها بعد از چند سال کار مداوم، میتوانند به این شناخت برسند که چه بلائی بر سرشان آمده و چه کارهائی برای فرقه انجام داده اند.

- سؤال آخر، آیا چیز دیگری هم هست که لازم باشد بدانم، یا آیا کسی هست که لازم باشد با او هم صحبت کنم؟

فکر میکنم که تا همین اندازه بیش از حد کافی گفته ام و سرتان را درد آورده ام.

با بهترین آرزوها مسعود