قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

آیا سران فرقه رجوی توانستند عاطفه ها را در درون افراد بخشکانند؟

یکی از کارهای مهم فرقه رجوی این است که عاطفه ها را خشک کند. بخصوص عاطفه فرد نسبت به خانواده! زمانی که در فرقه رجوی بودم هر کسی به خانواده خود فکر می کرد به شدت با آن برخورد می شد.
رجوی ملعون همیشه در نشست ها می گفت کسی که در درون او سر سوزنی عاطفه خانوادگی داشته باشد از ما نیست و بایستی با او برخورد شود. عاطفه افراد به خانواده بایستی از ریشه در درون فرد خشک شود و به جای او عاطفه به رهبری جای گزین شود. واقعا ما در پادگان اشرف تبدیل شده بودیم به یک چوب خشک. با گذشت چندین سال در فرقه احساس می کردیم از بوته عمل آمده ایم و هیچ کس و کاری نداریم و عاطفه فردی را بایستی به سمت فرقه سمت و سو می دادیم. علنا به ما می گفتند شما هیچ کس را در این دنیا ندارید هر چه دارید از مسعود و مریم است! یادم می آید رجوی در نشستی گفت شما فکر می کنید پدر و مادر و ….. دارید پس کو چرا دنبال شما را نمی گیرند .. عاطفه خدا دادی است و هیچ کس نمی تواند آن را نفی کندو از حیوان نمی توان گرفت چه رسد به انسان .. 
روزها و ماه ها و سالها گذشت. رجوی و زن ولگردش خط خودشان را در رابطه با ما پیش می بردند .. بعد از سرنگونی ارباب رجوی و آمدن خانواده ها در کنار پادگان اشرف دنیا بر سر رجوی و سرانش خراب شد و بوی الرحمان خودشان را به خوبی حس می کردند. تازه فهمیدیم که این همه سال رجوی و سرانش به ما دروغ می گفتند. با دیدن خانواده عاطفه ای که چندین سال قطع شده بود مجددا وصل شد . رجوی و سرانش نام خانواده را نتوانستند هضم کنند و خانواده تبدیل شده است به خاری در گلوی فرقه . در حال حاضر فرقه رجوی در آلبانی مقر خود را طوری طراحی کرده که مبادا خانواده ای به مقر فرقه نزدیک شود و فرزندش را صدا بزند. دوران فریبکاری و دروغگویی فرقه رجوی بسر آمده!
با خانواده ها که در این رابطه صحبت می کنم در جواب می گویند رجوی و سرانش نمی توانند عاطفه فرزندانمان نسبت به ما را خشک کنند. مگر چنین چیزی وجود دارد؟ کافیست راه ما به آلبانی باز شود خواهید دید که فرقه رجوی چه شکستی خواهد خورد شکستی فرا تر از اشرف و لیبرتی
فواد بصری

 

 

نامه خانم طاهره رضایی به فرزندش حسن رضایی اسیر در فرقه رجوی



حسن جان سلام !
خیلی دلم برای شما تنگ شده. خیلی وقت است صدای تو را نشنیده ام. چکار کنم هر چه باشد اولاد منی و من هم یک مادر که تحمل دوری فرزندش را ندارد. همیشه دعا می کنم و از خدا می خواهم که تو را ببینم. چندین سال دوری از مادر؟! فقط خدا می داند که من در نبود تو چی می کشم. چرا با من تماسی نمی گیری مگر من مادرت نیستم؟ من به گردنت حق دارم شاید تو مادرت را فراموش کرده باشی ولی یک مادر هیچ وقت فرزندش را فراموش نمی کند. یک مادر حاضر است خودش را برای فرزندش فدا کند. این همه سال دوری از مادرت و خانواده ات به کجا رسیدی و کجا را گرفتی؟ این همه سال فکر می کنی زندگی کردی یا در زندان بودی! یک زندانی در جامعه می تواند با خانواده اش در تماس باشد ولی تو بد تر از یک زندانی هستی
زمانی که در عراق بودی برادرت حسین چندین بار به عراق سفر کرد که شاید بتواند با شما دیداری داشته باشد ولی متاسفانه هر سری دست خالی بر می گشت. من او را می فرستادم چون من مشکل داشتم و نمی توانستم به عراق سفر کنم. الان هم به یک کشور اروپایی رفتی فکر می کردم در آنجا آزادی داری اشتباه فکر می کردم در محل فعلی که هستی بدتر از عراق است. در آنجا هم شما را زندانی کردند کم و بیش خبرها را می خوانم! تصمیم گیرنده برای شما کسان دیگری هستند. بلایی بر سر شما آورده اند که توان تصمیم گیری برای خود را ندارید. من واقعا نگران شما هسستم از اوضاع و احوالت اطلاعی ندارم. خیلی ها خودشان را از زندانی که در ان بسر می بری نجات دادند و الان دارند زندگی خودشان را می کنند. تو چرا فکری به حال خودت نمی کنی؟ بهترین دوران زندگی خودت را برای هیچ و پوچ از بین بردی! هنوز هم دیر نشده من تو را خوب می شناسم هنوز قدرت این را داری که برای خودت تصمیم بگیری و خودت را نجات بدهی. لااقل ما بقی عمرت را آزاد زندگی کن. من و برادرت و خواهرانت منتظر خبری هستیم که به ما برسد و به ما بگویند که حسن خودش را نجات داده و یک زندگی آزاد برای خودش انتخاب کرده. من هیچ وقت شما را فراموش نخواهم کرد و همیشه به یاد شما هستم امیدوارم هر چه زودتر شما را در آغوش بگیرم . منتظر آن روز هستم .
مادرت طاهره رضایی

 


روایت فواد بصری از دستگیری مریم رجوی


  • با سلام خدمت آقای فواد بصری ما مجددا مزاحم شما شدیم.
    من هم خدمت شما سلام عرض می کنم ، خواهش می کنم .
  • آقای بصری سایت فرقه را مرور می کردم . مقاله ای خواندم تحت عنوان سالگرد دستگیری مریم رجوی خیلی هم خنده دار بود و از طرفی رسانه فرقه در رابطه با این موضوع خیلی گرد و خاک کرده بود. شما در آن زمان در پادگان اشرف در عراق بودید . در صورت ممکن اگر خاطره ای از آن زمان دارید برای ما تعریف کنید .
    بله من در زمانی که مریم رجوی در فرانسه دستگیر شد در پادگان خراب شده اشرف در عراق بودم .
    بعد از سرنگونی ارباب رجوی ( صدام ) ارکان فرقه رجوی بهم ریخت . یک روز که داشتم می رفتم کاری را انجام دهم دیدم مسئولین فرقه از این اتاق به آن اتاق دوندگی دارند و یک حالت بهم ریختگی داشتند. با خودم گفتم خبری شده . تا به حال این ها را بهم ریخته ندیده بودم. کنجکاو شده بودم سری به مسئولم زدم. تا مرا دید گفت امروز هیچ موردی را از من پیگیری نکن سرم شلوغ است. من هم از خدا خواسته رفتم در اختیار خود. وقت ناهار در سالن نگاه می کردم هیچ یک از مسئولین فرقه برای ناهار نیامده بودند . بعد از ظهر به ما ابلاغ شد که فلان ساعت در سالن غذا خوری باشید. بعد از ظهر به سالن مراجعه کردیم در سالن نشسته بودیم که زهره قائمی و چند تا زن دیگر وارد سالن شدند
    زهره قائمی بدون مقدمه با اشکی که از چشمانش سرازیر می شد گفت خواهر مریم را در فرانسه دستگیر کردند
    واقعا عجب صحنه خنده داری بود. زنهای اطراف زهره قائمی درجا غش کردند و روی زمین پهن شدند و جرات این را نداشتیم که برویم آنها را جمع کنیم. اگر می رفتیم دست به آنها می زدیم به ضرر ما تمام می شد و یک سری از مردها که در مقر مسئولیت داشتند کف زمین نشسته بودند و به سر خودشان می زدند گویا که یتیم شده بودند.
    من و چند تا از دوستانمان رفتیم بیرون سالن غذا خوری و از پنجره سالن صحنه را تماشا می کردیم و می خندیدیم. واقعا خیلی خنده دار بود! گریه و زاری که تمام شد زهره فائمی سالن را ترک کرد. کار تعطیل شده بود فقط آشپزخانه کار می کرد
    یکی دو روز گذشت. مجددا زهره قائمی نشست گذاشت و در نشست گفت هوادارها و کادرهای سازمان در خارج فعال هستند و توسط خبرنگاران دنیا را بهم ریختند شما دارید چکار می کنید؟! در مقر مریم می خورید و می خوابید چرا نمی روید خودتان را جلوی آمریکاییها و عراقی ها به آتش بکشید که بفهمند مریم رجوی کیه! من هم در دلم گفتم ( دوزار بده آش به همین خیال هم باش ) این قدر وقیح! قیمت را می خواست از جیب دیگران بپردازد. جهت اطلاع شما هیچ کس در اشرف خودش را برای مریم مرجوی به آتش نکشید حتی آنهایی که مدعی بودند مریمی هستند فقط آبغوره می گرفتند که مبادا رده تشکیلاتی خودشان را از دست بدهند. خوش به حال ما چیزی برای از دست دادن نداشتیم.
    طولی نکشید فیلمی برای ما پخش کردند که در خارج چند نفر خودشان را به آتش کشیدند آنها توسط فردی بنام محسن عباسی فریب خوردند و خودشان را به آتش کشیدند و یک فیلم دیگری برای ما پخش کردند که دو زن خودشان را به آتش کشیدند. یکی صدیقه مجاوری و دیگری ندا حسنی دورانی.
    در محور که بودم ندا حسنی دو سالی در مقر ما بود و آن زمان مسئول محور زنی بود بنام شهلا کریمی، ندا را فکر کنم از کانادا با فریب به عراق منتقل کرده بودند. در محوری که بودم ندا همیشه زیر تیغ شهلا کریمی بود. بارها دیده بودم که شهلا کریمی چه برخوردهای زننده ای با وی می کرد. او از مناسبات فرقه رجوی خسته شده بود بارها او را می دیدم که در پارکینگ زرهی روی نفربر می نشست و دست به سیاه سفید نمی زد مسئول فرقه در مقر محل به او نمی گذاشتند و ندا درگیر خودش بود. بعد از سرنگونی صدام و مصاحبه هایی که توسط آمریکاییها با ما انجام شد ندا تصمیم گرفت به کانادا نزد خانواده اش برگردد از آنجایی که فرقه ترس داشت که مبادا روزی ندا بر علیه مناسبات فرقه در خارج دست به افشاگری بزند فرصت خوبی برای فرقه بدست آمد و با برنامه ریزی از قبل مجددا او را فریب دادند و خودش را به آتش کشید.
  • آقای بصری ببخشید واقعا مریم رجوی در زندان بود؟
    کدام زندان؟! بهتر است بگوییم در هتل بود. چندین زن دور او را گرفته بودند که پشه ای روی او ننشیند مریم رجوی فقط می خواست چند نفر را به آتش بکشاند که به دولت فرانسه ثابت کند کسانی هستند که حاضرند خودشان را برای او به آتش بکشند .
  • آقای بصری در پادگان اشرف چی گذشت ؟
    در پادگان اشرف هیچ اتفاقی رُخ نداد. چند روز گذشت از طریق بلندگو اعلام کردند که دولت فرانسه تصمیم گرفت که مریم رجوی را آزاد کند. بزن و بکوب شروع شد. جشن و پایکوبی! جالب بود من و یک سری از هم محفل هایم وقتی مریم رجوی را دستگیر کرده بودند خوشحال بودیم که از شر این زنیکه راحت شدیم و وقتی او را آزاد کردند عزا گرفتیم . دوران دستگیری مریم رجوی در پادگان اشرف به ما که خوش گذشت رهبران فرقه رجوی هیچ وقت دست در جیب خودشان نکردند و نمی کنند به نفع خودشان دست در جیب دیگران می کنند عادت دیرینه رهبران فرقه است رهبران فرقه رجوی جنایت کارند و بایستی حساب پس بدهند .
  • با تشکر از شما آقای بصری
    من هم از شما تشکر می کنم به امید نابودی فرقه رجوی .

 

سرنوشت زهره قائمی

سران فرقه رجوی فکر می کردند که تا ابد می توانند به کارهای شومشان ادامه دهند. خبر نداشتن که روزی بایستی حساب اعمالشان را پس دهند
زهره قائمی نزدیک به هشت سالی فرمانده مقر ما بود و عضو ارشد شورای زنان فرقه رجوی بود . در مقر تلاش می کرد که بیشتر گروههای تروریستی را برای انجام کارهای تروریستی به ایران بفرستد و کرسی بالاتری نصیب خود بکند. مواقعی که در مقر با همه نفرات نشست می گذاشت می گفت من می خواهم پیش برادر و خواهر مریم رو سفید باشم برای واحد ( گروه تروریستی ) آماده باشید که بروید داخل و عملیات انجام دهید برای من مهم نیست چه کسی زنده بر می گردد و چه کسی کشته می شود من فقط می خواهم عملیات با موفقیت انجام شود و آنهایی که در مقر می مانند آنقدر کار کنند که از حال بروند
در نشست طعمه در مقر باقرزاده خواب و خوراک را از ما گرفته بود و تا می توانست به ما می تاخت و می گفت حق رهبری را از حلقومتان بیرون می کشم. بیش از اندازه قربون صدقه رجوی می رفت برای ما جای سئوال داشت ( وقتی از فرقه رجوی نجات پیدا کردم خانم بتول سلطانی در رابطه با رقص رهایی افشاگری کرد فهمیدم که این زن چرا اینقدر قربون صدقه رجوی می رفت ) بگذریم …. عملیات به شهادت رساندن صیاد شیرازی را این زن برنامه ریزی کرد.
رجوی همیشه در نشست ها نام او را مطرح می کرد. زنی وقیح و شکنجه گر بود که هر چه از دهانش در می آمد به همه می گفت. با ادب ترین حرفش در نشست این بود به همه می گفت پودر مرگ بر روی شما ریخته اند که حرفی نمی زنید! ببینید این زن چقدر وقیح بود زمانی که خانواده ها به پادگان اشرف مراجعه می کردند یک سری کادرها را سازماندهی می کرد که با اشیاء فلزی و قلاب سنگ خانواده ها را هدف قرار دهند.
قبل از اینکه از فرقه جدا شوم در یک نشستی می گفت خانواده دشمن اصلی ماست اگر موشک به اشرف اصابت کند و صدها نفر از بین بروند برای ما بهتر است تا یک خانواده به درب اشرف مراجعه کند اگر خانواده ای از نفرات مقر من به درب اشرف مراجعه کرد من به آن نفر اجازه نمی دهم به درب اشرف برود و خانواده خود را ببیند. خانواده ما مسعود و مریم است. ظلم و ستم از این زن می بارید سر انجام در سال 92 به آخر خط رسید و تمام ظلم و ستمهایی که کرده بود را پس داد و به سزای اعمالش رسید و عبرتی شد برای مابقی شکنجه گران فرقه رجوی که در آینده نزدیک بایستی نتیجه اعمال شوم خودشان را به بدترین وجه پس دهند .
فواد بصری