قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

خاطرات من در فرقه ای بنام فرقه رجوی – قسمت پایانی


در قسمت دوم خاطراتم گفته بودم سران فرقه رجوی بشدت از کمپ تیف ترس داشتند بعد از خلع سلاح فرقه رجوی . شاخ باصطلاح شورای زنان فرقه شکسته شده بود و در نشست ها پاچه ما را نمی گرفتند و هر کسی در نشست های ضد بشری عملیات جاری و غسل سوژه می شد مسئول نشست به کسی اجازه نمی داد به سوژه پرخاشگری کنند با خنده نشست شروع می شد و با خنده به اتمام می رسید.علنا به ما ابلاغ کرده بودند که هر کسی تمایل نداشت می تواند در نشست ها شرکت نکند . خبر خوبی بود برای من! خیلی از مواقع بود در نشست ها شرکت نمی کردم و کسی با من کاری نداشت . آن اوایل که مرا با فریب وارد فرقه کردند نزدیک بود با فهیمه اروانی درگیر شوم فهیمه به من گفته بود اگر چوب لای چرخ مناسبات ما بگذاری تو را می فرستم چغندر و شلغم بکاری می خواستم او را ببینم و به آن بگویم لطف کنید مرا بفرستید چغندر و شلغم بکارم . فرقه رجوی بعد از سرنگونی ارباب رجوی ( صدام ) در شرایط خیلی بدی قرار گرفته بود از این بابت من خیلی خوشحال بودم که فرقه در چنین شرایطی قرار گرفته است فرقه ای که پایه آن بر فریب و دروغ سوار باشد حقش بیشتر از اینهاست .بعد از خلع سلاح ازمریم رجوی پیامی آمد. در پیام گفته بود دندان سلاح را بکشید و به جای آن تنظیم رابطه با آمریکاییها را بکارید . در آن زمان فرقه خط را عوض کرد و هر مقری موظف بود بصورت نوبه ای برای آمریکاییها مهمانی ترتیب دهد مهمانی های مفصل با هزینه های هنگفت . معمولا برای شام آمریکاییها دعوت می کردند بعد از خوردن شام یک سری از نفرات را بالای سن می فرستادند که برای آمریکاییها نمایش و یا رقص را انجام می دادند که برادران آمریکایی بیشتر لذت ببرند آنقدری که به آمریکاییها می رسیدند به ما که به قول خودشان عضوی از آنها بودیم نمی رسیدند . من امکان این را داشتم از آنها جدا شوم و به کمپ تیف منتقل شوم با خودم می گفتم عجله نکن کمی زود است می خواستم آشفتگی و بهم ریختگی سران فرقه را ببینم و بیشتر لذت ببرم . نفرات یا از طریق سران فرقه به تیف منتقل می شدند و یا اقدام به فرار می کردند اکثرا فرار می کردند فرار برای فرقه رجوی ضربه محسوب می شد . زنهای شورای سرکوب فرقه در هفته سه الی چهار بار برای ما نشست می گذاشتند در نشست ها اشکشان در می آمد و می گفتند شما را به خدا مناسبات ما را ترک نکنید فرار نکنید آبروی رهبری ما پیش آمریکاییها رفت هر در خواستی دارید ما برای شما حل می کنیم تا دیروز چپ و راست پاچه ما را می گرفتند و الان دارند التماس ما را می کنند فرار نکنیم . صحنه های خنده داری بود فقط دوربین فیلم برداری کم داشتم من هم گزارش نوشتم و قید کردم که من از این پس در هیچ نشستی شرکت نخواهم کرد و لطفا کاری به کار من نداشته باشید در غیر این صورت به کمپ تیف پناهنده می شوم گزارش را دادم سریع مرا صدا زدند و به من گفتند کسی با شما کاری ندارد در مقر در اختیار خود باش تا مدتی در مقر در اختیار خود بودم و هر چه در خواست می کردم برای من فراهم می کردند روزهای آخر را در فرقه رجوی سپری می کردم وتصمیم خودم را گرفتم و درخواست خودم را نوشتم می خواهم به کمپ تیف بروم از مناسبات خشک و بی روح شما خسته شدم فردای آن روز مرا صدا زدند و کلی در این رابطه با من صحبت کردند می خواستند مانع رفتن من به کمپ تیف شوند حتی به من گفتند دست به هیچ کاری نزن من زیر بار نرفتم و به آنها گفتم من هیج شناختی از شما نداشتم و نمی خواهم داشته باشم من در ترکیه مشغول کار بودم توسط عناصر شما در ترکیه با فریب به عراق منتقل شدم . یک هفته ای طول کشید مرا به کمپ تیف بردند بعد از سئوال و جواب آمریکاییها از من . مرا به محل استقرار راهنمایی کردند خیلی از دوستانم در تیف بودند هر موقع از سران فرقه رجوی در رابطه با دوستانم سئوال می کردم در جواب می گفتند رفتند ماموریت .در تیف افراد جدا شده زیاد بودند از افراد جدید گرفته تا افراد قدیمی خودم هم باورم نمی شد که این همه از فرقه جدا شده باشند کسانی امثال من که با فریب از کشورهای مختلف به عراق منتقل شده بودند اکثرا در کمپ تیف بودند و همه تشنه به خون رجوی بعد از یک سال توانستم با یکی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران تماس تلفنی بر قرار کنم به من گفت جمهوری اسلامی ایران به شما عفو داده است و از این بابت خیالتان راحت باشد تصمیم خودم را گرفتم و بعد از انجام کارهای اداری توانستم به ایران نزد خانواده ام برگردم و معنی آزادی را به عینه لمس کنم الان نزدیک به 12 سال است در کنار خانواده ام با آرامش زندگی خودم را می کنم .و نکته آخر در رابطه با فرقه رجوی…فرقه رجوی فرقه ایست مخرب به هیچ کس رحم نمی کند انسانها را به تباهی می کشاند انسانها را به اسارت خود می گیرد و خود را مالک آنها می داند . آنها را در حصار بسته محبوس می کند و هر بلایی دلش می خواهد بر سر آنها می آورد بایستی فرقه رجوی را افشا کرد آنقدر افشا کرد که برای همگان روشن شود بخصوص جوانها فریب فرقه رجوی را نخورند . فرقه رجوی فرقه ایست که پایه و اصول آن بر دروغ و فریبکاری سوار است تبلیغاتی که فرقه رجوی به راه می اندازد پوشالی بیش نیست فرقه رجوی با ترفند ها و شگرد های مختلف جوانها را شکار می کرد و در دام عنکبوتی خود آنها را حبس می کرد آنها را خلع هویت می کرد و برای اعمال تروریستی خود آنها را شستشوی مغزی می دهد و در نهایت آنها را سر به نیست می کند و از آنها برای خودش شهید می سازد . به امید روزی نه چندان دور که فرقه رجوی نابود گردد و اسیران در چنگال فرقه آزاد و به دنبال زندگی آزاد خود بروند .به امید آن روز

سعید فیروزی جدا شده از فرقه رجوی

 


بنیاد خانواده سحر

 اطلاعات تکمیلی از فرقه رجوی در تیرانا

مریم رجوی مجددا در آلبانی

به دنبال درج مقاله "فرقه رجوی در گرداب آلبانی"، اطلاعات تکمیلی زیر از منابع متعددی بدست آمده است:

آخرین خبر بدست آمده از درون فرقه رجوی در تیرانا حاکی است که مریم رجوی مجددا به آلبانی آمده است. این سفر به صورت فوری و غیر مترقبه به دلیل امتناع تعداد کثیری از اعضا در نوشتن تعهدنامه و امضای سوگند نامه انجام پذیرفته است. ظاهرا وضعیت تشکیلاتی فرقه فوق العاده وخیم ارزیابی شده که مریم رجوی را مجددا به آلبانی کشانده است. خصوصا اینکه بازگشت او به فرانسه این بار می تواند با مشکلاتی همراه باشد.گفته میشود که مریم رجوی مقر به مقر افراد را صدا می کند و با وعده و وعید از آنان تعهد می گیرد. تاکنون برای هر مقر یک روز وقت گذاشته است و عجیب اینست که نشست ها را در تعداد 20 الی 30 نفر می گذارد که سابقه نداشته و بیانگر وخامت اوضاع در نظر اوست. تعداد کم در هر نشست برای این منظور است که بتواند تأثیر بیشتری بگذارد و افراد را مجاب نماید که تعهد بدهند.البته قدم بعد کشاندن آنان به مقر "اشرف 3" است. همان جائی که خاطره هولناک اشرف در عراق را تداعی می کند و لذا افراد از رفتن به آنجا سر باز می زنند. همچنین خبر رسیده که تردد افراد به شهر فعلا برای شرکت در نشست ها ممنوع اعلام شده است و همچنین به شدت کنترل می شود که اخبار فرقه به بیرون درز نکند. 
شنیده شده است که فرقه رجوی در محلی نرسیده به سیتی پارک در حومه تیرانا بین 30 تا 40 خانه را اجاره کرده و حدود 45 نفر را ظرف مدت یک ماه به تدریج در این خانه ها مستقر نموده است.هدف اصلی نشست های مریم رجوی در تیرانا و گرفتن تعهدنامه از اعضا برای آماده نمودن آنان اولا برای انتقال به محل جدید و ثانیا پذیرش موضوع جداشدن تعداد زیادی از اعضا می باشد که در کل دیگران شوکه نشوند.همچنین اطلاع یافتیم که نشست های مریم رجوی هدف دیگری را هم دنبال می کند و آن تقسیم بندی اعضا است. در این نشست ها اعضا ارزیابی شده و به محکم، وسط، و شل تقسیم می شوند. احتمالا نقطه بعدی تقسیم بندی تشکیلاتی به نوعی است که کسانی که محکم هستند مراقب کسانی که شل شده اند باشند تا فرار نکنند چون اخیرا خیلی ها بدون اطلاع سازمان فرار کرده اند که موجب خشم و عدم رضایت سازمان شده است.در هر صورت این تحرکات پیش زمینه انتقال به خارج از تیرانا و مقر جدید تلقی میگردد که به نظر می رسد سازمان همچنین خود را برای یک ریزش نیروی وسیع آماده می کند.

بنیاد خانواده سحرتیرانا – 17 مرداد 1396
 

فرقه رجوی در گرداب آلبانی

شرایط و موقعیت فرقه رجوی در کشور آلبانی به هیچ وجه از نظر سران فرقه مطلوب ارزیابی نمی شود. برای این فرقه مکان مطلوب جائی مانند پادگان اشرف است که در قطع ارتباط کامل با دنیای بیرون باشد و دسترسی به اطلاعات برای اعضا به هیچ عنوان میسر نگردد.اگر چه مریم رجوی تلاش نمود تا انتقال به آلبانی را یک پیروزی مهم جلوه دهد، اما خودش بهتر از هرکس دیگری می داند که شرایط فعلی ناپایدار است و قابل دوام نیست و حضور جامعه جداشدگان در مجاورت اعضای فرقه درست مانند نزدیک کردن آتش به پنبه می باشد.

    
سران فرقه از یک طرف وجود جداشدگان در تیرانا که بعضا در شهر چشم در چشم اعضای فرقه می شوند را چون سم مهلکی برای مناسبات فرقه ای خود می دانند و از طرف دیگر عزیمت آنان به کشورهای اروپائی را هم خطرناک ارزیابی می کنند چرا که موجب باز شدن دست آنان در افشاگری علیه فرقه رجوی خواهد شد.ترفندی که فرقه رجوی بکار گرفت این بود که به جداشدگان پیشنهاد اعزام آنان به کشورهای اروپائی را با هزینه و امکانات خودش داد و به این ترتیب آنان را در دام قاچاقچیان و مأمورین امنیتی کشورهای دیگر انداخت و به زعم خودش از دست آنان خلاص شد. اما مسئله به هیچ عنوان برای فرقه حل نگردید و نهایتا تیرش به سنگ خورد.فرقه رجوی جائی مشابه اشرف در خارج از تیرانا در نظر گرفته و قصد دارد تا نیروها را به آنجا ببرد. خود فرقه خوب می داند که این بازی خطرناکی است چون خیلی ها اگر مشاهده نمایند که قرار است تجربه اشرف تکرار شود هرگز با فرقه نخواهند رفت و در نتیجه فرقه رجوی یک ریزش نیروی گسترده را تجربه خواهد نمود.اخیرا زهرا مریخی از اعضای شورای رهبری فرقه رجوی پیامی از جانب مسعود رجوی برای اعضا خوانده و به گوش تمامی یکان ها رسانده که ظاهرا مسعود رجوی خواهان نوشتن تعهدنامه ها و  سوگند نامه های جدید شده است. این امر با واکنش های غیر منتظره ای روبرو گردید که حتی مسئولین را به این فکر انداخت که این کار از اساس درست نبوده و زیاده روی کرده اند.برخی به صراحت گفته اند که وقتی صدام حسین سقوط کرد مسعود رجوی فقط صدا داشت و دیگر سیما نداشت. در این سالیان اخیر علاوه بر سیما دیگر صدا هم ندارد و صرفا به رسانه نوشتاری تبدیل شده است. کلا تردید نسبت به زنده بودن مسعود رجوی فوق العاده بالاست. این موضوع انسان را به یاد سریال تلویزیونی "پیامک از دیار باقی" می اندازد. لابد رجوی دستورات تعهد نویسی را از دیار باقی برای زهرا مریخی پیامک کرده است.به دنبال قرائت پیام مسعود رجوی، در تمامی یکان ها یک سلسله نشست ها در تمامی سطوح برگزار گردید و از همگان خواسته شد تا نقشه راه خود را مشخص کرده و تعهدنامه بنویسند و سوگند بخورند که تا ابد در التزام رکاب مسعود رجوی باقی خواهند ماند.
تعداد زیادی که حدود 100 نفر تخمین زده می شود از این کار سرباز زده و خواهان جدائی شده اند. مشکل اصلی فرقه رجوی بیش از آنکه جدائی این افراد باشد ریزش یک مرتبه ای حدود 100 نفر است که قطعا تأثیرات روانی بزرگی داشته و سرکلاف را باز خواهد کرد. تمامی تلاش سران فرقه این است که روال جداشدن را در همان حد "یک نفر هر از چند روز" نگاه دارند.فرقه می خواست به این ترتیب افراد را با نوشتن تعهد نامه برای بردن به مقر جدید که کاملا در قطع ارتباط با دنیای خارج خواهد بود آماده نماید، اما ظاهرا وضع حتی وخیم تر شده است. در حال حاضر چندین روز است که اعضای فرقه رجوی در شهر دیده نمی شوند و شدیدا سرگرم نشست هستند. سوژه نشست ها همان حدود 100 نفر می باشند که حاضر به امضای تعهدنامه نیستند و این مسئولیت نشست هاست تا آنان را وادار به این کار نمایند.بهرحال باید دید که آیا فرقه رو به زوال رجوی خواهد توانست این غول را به قول خودش مجددا در شیشه کند و مهار نماید یا اینکه دیگر زمان به عقب بازنگشته و جریان ریزش نیرو هر روز ابعاد جدی تری به خود می گیرد و حتی نهایتا به شورش بدل می شود. 

بنیاد خانواده سحر

 

خاطرات من در فرقه ای بنام فرقه رجوی – قسمت دوم


 وقتی به بغداد رسیدیم کمی استراحت کردیم بعد از استراحت به ما شام دادند و به ما گفتند شام بخورید می خواهیم حرکت کنیم. شام خوردیم سوار ماشین شدیم دو نفر از نفرات فرقه با ما بودند و راه افتادیم در مسیر شروع کردن به صحبت کردن از مسعود و مریم رجوی یکی از آنها به ما گفت مسعود و مریم را می شناسید در جواب گفتیم خیر در جواب گفتند آنها را در اشرف می بینید نزدیک صبح بود به اشرف رسیدیم وارد اشرف شدیم صحنه هایی دیدم شُک مرا گرفت خودروهای نظامی … توپ های جنگی و تانک های جنگی … نفراتی که در حال تردد بودند لباس نظامی بر تن داشتند با خودم گفتم اینجا کجاست واز طرفی تمام وجودم را ترس گرفته بود از یکی از نفرات سئوال کردم اینجا کجاست در جواب گفت خودتان متوجه می شوید ما را به محلی بنام ورودی بردند وقتی وارد شدیم کمی استراحت کردیم به ما چای و ….. دادند و ما را یکی یکی صدا می کردند و به یک اتاقی می بردند مرا صدا زدند وارد اتاق که شدم دو نفر در اتاق بودند به من گفتند لباس نظامی را تحویل بگیر و برو سریع تنت کن به آنها گفتم لباس نظامی را می خواهم چکار من آمدم این جا کار کنم و بعد هم بروم اروپا در جواب گفتند حرف زیادی نزن هر کاری که می گوییم انجام بده وقتی لباس را تنم کردم مرا صدا زدند گفتند بیا با تو کار داریم وارد اتاق شدم دو تا مرد و یک زن نشسته بود.

 

زن شروع کرد به سخنرانی در ادامه گفت ما اینجا  جمع شدیم که رژیم ایران را سرنگون کنیم همان لحظه برق از سرم پرید و سئوال کردم و گفتم یعنی چه هوادارهای شما در ترکیه عکس حرفهای شما را می زدند در جواب به من گفتند ساکت باش ما فقط اینجا مبارزه می کنیم کار دیگری را انجام نمی دهیم بعد از سخنرانی زنه یگ برگه جلوی من گذاشتند و گفتند این برگه را امضاء کن بالای صفحه نوشته بود سوگند ( جلاله ) ناچارا برگه را امضاء کردم و پنج روزی در یکی از ساختمانهای ورودی مستقر شدیم طی این چند روز آنقدر فیلم های باصطلاح ارتش آزادی برای ما گذاشتند که حالت تهوع گرفتم و از طرفی تمام وجودم درگیر بود با خودم می گفتم عجب جایی ما را آوردند بعد از پنج روز مجددا مرا صدا زدند گفتند آماده شو مصاحبه داری مرا به اتاقی راهنمایی کردند وارد اتاق که شدم با یک زن مواجه شدم به من گفت بشین احوال پرسی گرمی با من کرد و خودش را فهیمه اروانی معرفی کرد به من گفت می دانی اینجا کجاست در جواب گفتم نه من فقط می خواهم بروم اروپا مجددا سئوال کرد می دانی اینجا کجاست من هم گفتم نمی دانم من فقط می خواهم برم اروپا عصبانی شد و گفت اروپایی در کار نیست به آن گفتم نفرات شما در ترکیه قولهایی به من دادند در جواب گفت آنها غلط کردند که به تو قول دادند برگه را امضاء کردی و اینجا می مانی تا آخر عمرت و اگر بخواهی با ما بازی در بیاوری تو را تحویل دولت عراق می دهیم  و می گوییم تورا کنار پادگان اشرف دستگیر کردیم از طرف رژیم ایران برای جاسوسی وارد عراق شده ای . دولت عراق در جا تو را اعدام می کند واز طرفی هیچ مدرکی نداری که ثابت کنی چون ما تمام مدارک تو را گرفته ایم به او گفتم مدارک مرا چرا به من پس نمی دهید در جواب گفت هر کسی وارد پادگان اشرف شود بایستی همین جا هم دفن شود پادگان اشرف ورود دارد ولی خروج ندارد از اتاق برو بیرون اگر ببینم در مناسبات ما سنگ بیندازی اول در پادگان اشرف می دهم آنقدر چغندر و شلغم بکاری و در نهایت در همان زمین می دهم دفنت کنند . شب را در ورودی گذراندم و صبح دنبال ما آمدند و گفتند آماده شوید می خواهیم برویم پذیرش . محلی که بایستی آموزش می دیدیم و از آنجا وارد ارتش می شدیم وقتی وارد پذیرش شدیم شرایط سخت بود صبح زود ما را بیدار می کردند و 8 شب مشغول آموزش و دیدن نوارهای رجوی بودیم روزهای تکراری و خسته کننده بدون هیچ تفریحی صد رحمت به زندانی! ما در فرقه رجوی بدتر از زندانی بودیم .

بعد از شام برای ما نشست می گذاشتند و آموزش نشست عملیات جاری و غسل هفتگی را به ما می دادند. در بد محیطی به دام افتاده بودم راه نجاتی برایم میسر نبود خودم هم نمی دانستم باید چکار می کردم که از شر این ظالم ها و فریب دهنده ها  خودم را خلاص کنم از صبح تا شب یا کار می کردیم یا در آموزش بودیم شب سر شام نیم ساعت خبرهای سیمای خودشان می گذاشتند و بعد از آن نشست ها شروع می شد داشتم کلافه می شدم مدت زمانی گذشت یک روز به ما گفتند امروز آموزش تعطیل است بایستی نوار ببینید ما هم سر موقع در سالن جمع شدیم نوار رجوی را برای ما پخش کردند رجوی در صحبت هایش گفت آمریکا به عراق اعلام جنگ کرده احتمال دارد جنگ شود شاید هم نشود و تحلیلهای آب دوغ خیاری که من هیچ از صحبتهایش سر در نیاوردم مدتی گذشت بحث جنگ خیلی داغ شده بود یک شب بعد از شام به ما ابلاغ کردند در سالن بمانید می خواهیم برای شما پیام بخوانیم پیام رجوی بود پیام خوانده شد رجوی در پیام گفت جنگ شروع شود اگر موشکی به یکی از مقرهای ما اثابت بکند ما به سمت ایران پیش روی می کنیم از این بابت من خیلی خوشحال شده بودم و با خودم می گفتم اگر به داخل برویم نیروی امنیتی مرا دستگیر کردند به آنها می گویم من ترکیه بودم اینها مرا فریب دادند و به عراق منتقل کردند چند روزی گذشت به ما ابلاغ کردند جنگ حتمی شده وسایل خود تان را جمع کنید می رویم پراکندگی در بیابانهای عراق از قبل برای ما در بیابانهای عراق جا رزرو کرده بودند شبانه در بیابانهای عراق مستقر شدیم و آمریکا به عراق حمله کرد چند مقر فرقه رجوی توسط آمریکا بمباران شد و چند نفر کشته شدند اکثرا به سران فرقه می گفتند پس چرا به سمت ایران حرکت نمی کنیم سران فرقه جوابی نداشتند به ما بدهند و می گفتند هنوز به ما دستور نیامده آمریکا صدام را سرنگون کرد و بر عراق مسلط شد و به ما گفتند روی سلاحهای سنگین مثل توپ و تانک پرچم سفید نصب کنید به معنای تسلیم در آن زمان نشستی نمی گذاشتند می دانستند اگر نشست بگذارند بایستی به نفرات جواب دهند . چند نفری بعد از سرنگونی صدام در پراکندگی از لا بلای شیارها اقدام به فرار کردند کادر های فرقه به سمت آنها تیراندازی کردند معلوم نشد کشته شدند و یا جان سالم بدر بردند آمریکاییها همه ما را جمع کردند و به اشرف منتقل کردند و ما را خلع سلاح کردند بعد از خلع سلاح فرقه رجوی وارد دوران جدیدی شد و از طرفی آمریکاییها با تک تک ما مصاحباتی انجام داد و در این رابطه محلی بنام ( تیف ) در ضلع شمالی پادگان اشرف تاسیس کرد  وبه نفرات ابلاغ می کرد هر کسی نمی خواهد در سازمان بماند می تواند در تیف باشد تا کمیساریا وضعیت آن را مشخص کند سران فرقه رجوی از این بابت خیلی بهم ریخته بودند و از تیف بشدت می ترسیدند .

سعید فیروزی جدا شده از فرقه رجوی

ادامه دارد ……….

 

قربانی فرقه رجوی

لعنت خدا بر رجوی و سرانش  لعنت خدا بر مریم رجوی . لعنت خدا بر آل رجوی .