قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

سرکار علیه مریم قجر و دوستدارانش بخوانند!

http://s1.picofile.com/file/7945692254/maryam_1.jpg



او که پاره تنش را پاره پاره کرده چگونه می تواند غیر هم خونش را دوست داشته باشد و حفظ کند، زنک نارسیس گرفته پاریس رفته با خیالات بورژایی قصد رهبری جماعتی را دارد که حالا آواره تر از گذشته لحظه های پایان حیات را تجربه می کنند.یکی از کاربران پایگاه اطلاع رسانی مجاهدین، با ارسال یادداشت کوتاهی حال و روز این روزهای مریم قجر عضدانلو را برای ما شرح دادکه در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید:سینا اصلانی- مریم قجری که ندارد سری میان سری، شازده گدا از بخت جدا، داعیه دار مادری گروهکی الکی است بی آنکه این گروه از دست این مادر که نه مادری عسل نمی خورند چه رسد به این تلخاب و زهرابی که او در دستان چرک بسته و خون بسته دارد، مترسک سر جالیزی که روی شانه هاش کلاغ ها رژه می روند و رقص رهایی! و همنوایی می کنند، داعیه دار صفتی است که هیچ بهره ای از او نبرده است،نا مادر ی که دختر سه ساله اش را به پایگاه اشرف (خدا بیامرز!) کشانده و بعد از آنکه خود به دنبال تفریح و تنوع به پاریس رفته طفلکش را رها کرده در بند، ادعای مادری گروهکی را دارد!!!
او که پاره تنش را پاره پاره کرده چگونه می تواند غیر هم خونش را دوست داشته باشد و حفظ کند، زنک نارسیس گرفته پاریس رفته با خیالات بورژایی قصد رهبری جماعتی را دارد که حالا آواره تر از گذشته لحظه های پایان حیات را تجربه می کنند.رهبری ...زهی خیال باطل! عقده لقب شازده گدا که در ایران بچه های منافق به او و برادرش محمود می گفتند آنقدر در دلش ماند و باد کرد که حالا در سر پیری به بیماری تجمل گرایی مبتلا شده و دارایی این ناشگون گروهک را دارد به عیش و طرب می بلعد، هر روز یک دست لباس بر تن می کند و از فرق سرش تا نوک پایش را ست می کند و جز مارک هم به تن نمی کند و عادت به تکراری پوشیدن هم که ندارد، 200 نفر کادر اداری دارد و از آشپز مخصوص تا بادی گارد را به خدمت گرفته است و وسایل دفترش جز مارک های فرانسوی نیست چون بالاخره فرماندهی لاید به «مارک» است نه به «مغز» و گروهک داری هم حتما به «چشم» است و نه به «عقل»...حالا چطور می خواهد مادری کند و نمی داند که از شروط مادری از دهان خود گرفتن و در دهان فرزند خود قرار دادن است، با بی عاطفگی مگر می شود مادری کرد، کسی که بودجه اش در سازمان همیشه باز است و هرزمان که بخواهد چمدان های دلار از تل آویو و واشنگتن و لندن می رسد...نمی دانم چرا مسعود نامسعود! به زن سومش نمی گوید که: قجری جان دست ازین ریخت و پاش بردار  که کفگیر مال و حال و آبرو به ته دیگ خورده!اما مسعود نامسعود نمی داند که این بیماری ولخرجی توام با نارسیسیم همه از کودکی نا میمون قجری خانم نشات می‌گیرد کودکی که با عقده و سرخوردگی همراه بوده است و جز نسب قجری از منافعش بی نصیب بوده حالا که به طشت طلای سرخ رسیده دارد خودش را خفه می کند و نمی داند که این طشت رسوایی از بام بر سر خودش و مسعود می افتد...عروسک سوم مسعود نمی داند که با این طرز فکر بورژوایی نمی تواند خودش را اداره کند چه برسد به جماعتی که اورا به هیچ می گیرند و در داخل گروه مترسک خطابش می کنند...مریم قجری نمی داند که با این کوله بار در به دری به هیچ مقصدی جز بی مقصدی نمی رسد و اکنون هم لولوی سر خرمن مسعود نا مسعود است اگر مسعود سر بر بالین نیستی بگذارد او باید از دست همان ها که می خواهد برایشان مادری کند، سوراخ موش بخرد و غافل است آنهایی که امروز سنگشان را به سینه می‌زند این آمریکا و اسراییل به آن سوراخ موش که هیچ...تمام سوراخ ها را هم می‌بنندند و این موش را برای روز مبادای گربه های خود می خواهند.عضدانلو یی که تنها از ین نسب لو لو اش را به دنبال می کشد خیال بافی شده است که دارد چاه عقده هایش را پر می کند و نمی داند که این چاه، چاه ویل است و با هیچ چیز پر نمی شود.