پس از پاکسازی پادگان اشرف و شکست تاریخی مجاهدین، فضای داخلی کمپ لیبرتی نیز از این شکست متأثر شده، به گونهای که اعضای حاضر در این کمپ دیگر، کاری به تشکیلات ندارند. این اتفاق در حالی رخ داده که کارآیی این کمپ به بدترین شرایط در حیاتش رسیده و شباهت بسیاری با وضعیت خود مجاهدین و البته سرکردگان آنها پیدا کرده است.در این باره یکی از نجات یافتگان این فرقه تروریستی با بیان این مطلب افزود: «جایگاه تشکیلاتی این کمپ چنان شکننده شده که در نشستهایی که برای شستوشوی مغزی اعضا برگزار میشد و با استقبال اجباری! مواجه بود؛ حالا طوری شده که افراد به آسانی و بدون اجازه نشستها را ترک کرده و شخصی که مسئول برگزاری نشست است، دست آخر با تعداد انگشتشماری از اعضا و بدون دست یافتن به نتیجهای سالن را ترک میکنند».وی افزود: «اتفاق دیگری که این روزها در لیبرتی زیاد رخ میدهد، برگزاری مهمانیهای شبانه با بهترین پذیرایی برای اعضاست؛ رویدادی که پیشتر «تحقیر و فریاد و تخفیف» آدمها جایش را گرفته بود و حالا با یک تغییر ۱۸۰ درجهای و عجیب و غریب روبهرو شده است!».این نجات یافته همچنین با اشاره به گفتههای اعضای داخل این کمپ در خصوص راههای فرار و یا تسلیم شدن به نیروهای عراقی تصریح کرد: «سابقه نداشته که اعضای گروه تروریستی مجاهدین به این سادگی و سهولت درباره فرار و جدایی با یکدیگر صحبت کنند» .وی افزود: «نکته قابل تأمل درباره کمپ در حال سقوط لیبرتی و روحیه فوقالعاده شکننده افراد حاضر در این کمپ، عدم فرمانپذیری درباره اعتصاب غذا به عنوان یکی از حربههای همیشگی سران این فرقه است، به گونهای که هماکنون اعتصاب غذا در این کمپ شیفتی و نوبتی آن هم روزانه و یک نفره برگزار میشود».گفتنی است، ضربه مهلکی که سرکردگان فرقه تروریستی مجاهدین از سقوط بیدردسر و تحقیرکننده پادگان اشرف خوردهاند، ضمن شکستن همه خیالبافیها و ابهت پوشالی آنها، بیاعتمادی اعضای این گروه و یافتن راهکارهایی برای جدایی سریعتر از این مرده متحرک را به شکل صعودی بالا برده است.
سلام دخترم ! نمی دانم از کجا شروع کنم و چه کسی را نفرین کنم . چندین سال است از تو خبر ندارم در چنگال دیوی بنام رجوی اسیر شده ای و نمی توانی خودت را از دست این دیو خلاص کنی تا به حال نه نامه و نه تماس تلفنی با من داشته ای عواطف مادری به من اجازه نمی دهد آرام بگیرم همیشه در دلم هستی نمی دانم رجوی از جان ما چه می خواهد که این قدر ما را اذیت می کند آیا رجوی در رابطه با خانواده خودش همین کار را می کند چندین بار با کلی مشکلات به عراق سفر کردم فقط می خواستم بعد از چندین سال تو را در آغوشم بگیرم ولی یِک سری آدمها که حیف است به آنها بگویم آدم با سنگ و فحش های رکیک از من استقبال کردند گویی که من مادر حقی به گردن تو ندارم الان که پادگان اشرف تعطیل شده نگرانی من نسبت به شما بیشتر شده و نمی دانم سرنوشت تو چی می شود فقط حصرت به دل مانده ام که یک بار تو را در آغوشم بگیرم آرزو می کنم که آه من مادر رجوی و دارو دسته اش را بگیرد همانطور که مرا داغدار کرد خداوند آن را داغدار کند . من دعا می کنم که هر چه زود تر خودت را به هر شکلی که شده از چنگال رجوی خونخوار نجات دهی و مثل یک انسان آزاد زندگی خودت را ادامه دهی به امید آن روز . مادرت مهین حبیبی .
در مقر مشغول کار بودیم به ما ابلاغ شد با رهبری که همان برادر مسعود بود نشست داریم که بایستی برویم سالن اجتماعات طبق معمول آماده شدیم و به سالن اجتماعات بعد از یکی دو ساعت برادر مسعود و زنش که خواهر مریم بود وارد سالن شدن موافق و مخالف یک دست بایستی صوت و کف می زدند کسی جرات داشت کف و صوت نزند روزگار آن را سیاه می کردند آخه برادر مسعود خدای پادگان اشرف بود و اگر کسی مخالف آن بود به گفته مریم قجر سوسک می شود بگذریم بعد از زدن کف و صوت برادر مسعود از یک سناریوی از قبل تعیین شده طبق معمول اول مغز ما را بکار گرفت و در حین بحث شیرینی را آوردند آنهم چه شیرینی با دوستان هم محفلی خود گفتیم حتما یک خبری شده اینها شیرینی به این خوبی را به ما نمی دهند مشغول شیرینی خوردن بودیم که برادر مسعود یک فیل هوا کرد گفت که ما شیر نشان را از دست سلطنت طلب ها گرفتیم و بر روی پرچم ایران نصب کردیم شیر نشان متعلق به ماست طبق معمول زدن روی میزها شروع شد و یک سری از قبل توجیح شده سقف را داشتند روی سرمان خراب می کردند جای شما خالی شیرینی را از توی بینیمان در آوردند بعد از سکوت نفرات کادرهای رجوی که از قبل توجیح شده بودند رفتند پشت میکروفن و از کاری که رجوی کرده بود تشکر کنند بعد از یکی دو ساعت رجوی شروع به بحث کرد و شیر را چند تکه کرد و به صورت رده آن را تقسیم کرد . خورشید شیر خواهر مریم شد خود شیر رجوی شد شمشیر شیر ما که باصطلاح ارتش ضد آزادی بودیم به ما تعلق گرفت . ناگفته نماند رده ای که رجوی به ما داد زیاد دوام نیاورد بعد از مدتی شمشیر شد شورای رهبری و ورده دُم شیر را به ما دادند این رده هم به ما وفا نکرد آن را دادند به شورای من درآوردی رجوی ما ارتش سرمان بدون کلاه ماند یک روز در مقر با فردی بنام حجت صحبت می کردم گفتم رده ما را گرفتند از آنجایی که حجت رده آن را گرفته بودند در جواب با ناراحتی گفت می دانم برادر مسعود خجالت می کشد رده ما را ابلاغ کند ولی من می دانم رده ما چیست گفت ارتش آزادی بخش شده تخم های شیر .