قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

خاطرات فواد بصری

قسمت ششم

همانطور که گفتم ضوابط خشک فرقه روز به روز ما را تحت فشار قرار می داد . اگر زنی از مقابل ما در حال آمدن بود بایستی سرمان را پایین می انداختیم ، در سالن غذا خوری مواقع وعده غذایی به میز غذا خوری زنها نبایستی نگاه می کردیم اگر موردی مشاهده می شد با آن فرد برخورد می شد ، تردد به اتاق زنها تک نفره ممنوع بود ،  زمانبندی سوخت گیری خودرو ها در پمپ بنزین بصورت جداگانه بین مردها وزنها صورت می گرفت . روزهایی که نوبت سوخت گیری خودروهای مردها بود مسئول پمپ بنزین مرد و روزهایی که نوبت زنها بود مسئول پمپ بنزین زن بود . هنگام تحویل گیری تره بار ، تحویل گیری نان ، و..... زنها زمانبندی مشخص داشتند همین طور مردها رهبری فرقه با این کارمی خواست مردها وزنها ارتباطی با هم نداشته باشند و به قول رهبری فرقه با این کار انقلاب مریم آببندی می شود . انقلابی که هست و نیست افراد حاضر در اشرف را به نابودی کشاند . مدت زمانی دراشرف مستقر شدیم آمریکاقصدحمله به عراق راداشت به ما ابلاغ کردند که بایستی اشرف را ترک کنیم وسایل فردی راجمع کردیم به سمت بیابانهای عراق حرکت کردیم قرارگاه ما قرارگاه پنجم نام داشت به فرماندهی زهره قائمی . در بیابانهای عراق یک محل استقرار برای زنها در نظر گرفته بودند زنها در محل خودشان مستقر شده بودند در حین تردد به محل استقرار خود که جبه داغ نام داشت زنها را دیدیم که آنها به پادگان اشرف باز می گشتند چند روز بعد فهمیدم که دو زن اقدام به فرار کرده بودند و موفق به فرار نشدند دستور مستقیم شخص رجوی بود که زنها بایستی به اشرف بازگردند جنگ شروع شد و پادگان اشرف مورد بمباران قرار گرفت و چندین زن کشته شدند این هم یکی از جنایات رجوی است . در جبه داغ هواخیلی سرد بود وامکانات رفاهی به آن صورت نداشتیم آمریکا جنگ را با عراق شروع کرد وما در بیابانهای عراق سردرگم بودیم یک چادر هشت نفره پوسیده وسوراخ ،سوراخ ، به ما تحویل دادند دوازده نفر درآن استراحت می کردیم استراحت مُکفی نداشتیم .  فقط سر ما شیره می مالیدن که می خواهیم به سمت ایران حرکت کنیم و از ما در طی روز تا می توانستند کار می کشیدن . کیفیت غذائی که به ما می دادند خیلی پایین بود خودمان هم نمی فهمیدیم چه چیزی راداریم میل می کنیم بعضی مواقع جیره خشک به ما می دادند برای هر نفر چند گرمی عدس و چند گرم برنج ، استحمام هم در کار نبود وروحیه   نفرات پایین بود شورای سرکوب زنان رهبری می دانستند روحیه نفرات پایین است با وعده های دروغ می خواستند روحیه به ما بدهند فی المثل می گفتند ما بزودی به سمت ایران حرکت می کنیم ویا ستاد داخله در داخل کشور کلی نیرو سازماندهی کرده وآماده است ازآنجائی که ما می دانستیم این وعده ها دروغ است به روی خودمان نمی آوردیم در واقع در دلمان به آنها می خندیدیم . رجوی در نشستی گفت اولین موشکی از طرف آمریکا به سمت یکی از قرارگاه های ما شلیک شود ما به سمت ایران حرکت می کنیم از قضا تمامی قرارگاه های رجوی یکی پس ازدیگری مورد اثابت موشک های آمریکا قرارگرفت ورجوی از جایش تکان نخورد و هیچ غلطی نکرد تنها کاری که رجوی کرد دست مریم خانم ویک سری از زنهای شورای رهبری را گرفت از عراق پا به فرار گذاشت وما رادر بیابانهای عراق به امان خدا رهاء کرد . تمام افراد ازاین کار متناقض بودند . آمریکا در حال جنگ با عراق بود به ما ابلاغ شد که رجوی پیام داده در پیام نوشته بود که تمام دولت ها به آمریکا دارند فشار می آورند آتش بس کند جنگ بزودی تمام می شود وشما به قرارگاه های خودتان بر می گردید . یعنی همان آش و همان کاسه .  این هم یکی از تحلیلهای آب دوغ خیاری رجوی بود . ابله کارش شده بود قُمپُز در کردن . رجوی به ذهنش نزده بود که بوش قصد سرنگونی صدام را دارد . صدام سرنگون شد ومجداد رجوی پیام داد . صاحبخانه قبلی سرنگون شد وما با صاحبخانه جدید ( آمریکا ) به توافق رسیدیم رجوی عربده کش شده با سرنگونی پدر خوانده اش تبدیل شد به یک موش و تا خرخره زیر چتر آمریکا رفت ازشنیدن پیام رجوی همه شُکه شدند امپریالیسم دشمن ما بود الان دوست ما شد . زنهای شورای رهبری سازمان برای آنها روشن بود پیامی که رجوی داده بود اکثرنفرات متناقض بودند طولی نکشید به ما ابلاغ کردند جبه داغ راترک می کنیم به فیلق دوعراق ( پادگان عراق ) منتقل می شویم از این ترس داشتند که افراد اقدام به فرار کنند و یا کار دست شورای رهبری رجوی بدهند .  مثل لشکرشکست خورده آمریکائیها ما رابه خط کردند به پادگان عراق ما را منتقل کردند پادگان عراق استقرار مناسبی نداشت نهایتا سازمان تصمیم گرفت افراد رابه اشرف منتقل کند آمریکائیها ما را به اشرف منتقل کردند بدون سلاح . سلاح وزرهیها درپادگان عراقی زیر نظر آمدیکائیها جا ماند . چند نقطه ازاشرف درزمان جنگ مورد اثابت موشک قرارگرفته بود ومنهدم شده بود این موضوع روی میز سازمان بود تناقض افراد حاضردر اشرف این بود . پس چی شد برادرقبل از جنگ پیامی که داده بود گفته بود اولین موشکی که به یکی از قرارگاه های ما اثابت کند به سمت ایران حرکت می کنیم چرا مجددا به اشرف بازگشتیم مسئولین سازمان جوابی نداشتند که بدهند اگرهم جوابی می دادند قانع کننده نبود فضای خیلی بدی دراشرف حاکم بود بازار محفل در آن زمان داغ بود .  یک سری ازنفرات به دلیل حمل تناقض درآسایشگاه ها افتاده بودند دست به سیاه وسفید نمی زدند . درهمان زمان آمریکا یک کمپ در ضلع شمال اشرف تاسیس کرد استارت ریزش نیرو درسازمان زده شد جداشده ها به کمپ آمریکائیها پناهنده می شدند این موضوع مسئولین سازمان راکلافه کرده بود دنبال راه حل بودند . دورانی که صدام حاکم بود مسئولین سازمان با خشونت با ما رفتار می کردند بعداز سرنگونی صدام شاخ سازمان شکست . برای جلوگیری از ریزش نیرو برخوردهای تند وفحش های رکیک جمع کردند . نشست های عملیات جاری وغسل هفتگی با برخوردهای ملایم شروع وبا خنده به اتمام می رسید با این وجود سازمان نتوانست از ریزش نیرو جلوگیری کند ازطرفی کنترل نیرو توسط سران سازمان شدت گرفت درجاده های اصلی اشرف کمین می گذاشتند ، نگهبانی شب را چهارویا شش نفره می چیدند . ونشست ها توسط شورای رهبری سازمان برگزار می شد . سازمان دوکاررا همزمان پیش می برد یکم ! رسیدگی به آمریکائیها ، مهمانیهای مفصل برای آمریکائیها راه اندازی می کرد . خودش را می خواست دردل آمریکائیها جا بیندازد . دوم ! کنترل نیرو و حفظ مناسبات درونی اشرف .

نیروهای آمریکائی به سازمان ابلاغ کرده بودند می خواهیم با تمامی نفرات اشرف مصاحبه کنیم بصورت انفرادی محل مصاحبه ضلع شمال در کمپ آمریکائیها . این موضوع میز سازمان را چپه کرده بود سازمان ازریزش نیرو وحشت داشت . نشستهای توجیهی در این رابطه برگزار شد شورای رهبری شورای سرکوب در نشست با بحث هایی که می کردند رهبری فرقه و زنش را مظلوم قلم داد می کردند انگار که تمامی ظلمهای دنیا برسر مسعود ومریم ریخته شده هدف ازاین نشستها ، به سازمان پشت نکنید روز مصاحبه آمریکائیها با مقر ما فرا رسید به محل آمریکائیها رفتیم بعداز مصاحبه هرفردی تمایل داشت می توانست درکمپ آمریکائیها باقی بماند خیلی ها ماندند . من وضعیت کمپ را مشاهده کردم کمپ وضعیت مناسبی به لحاظ استقرار نداشت . ناچارابه مقر برگشتم . دوماهی در مقر بودم به لحاظ روحی خسته شده بودم آمریکا قصد نداشت مارا به این زودیها تعیین تکلیف کند نقشه فرارخودم را کشیدم همراه بایک خودروی نظامی آیفا به سمت کمپ آمریکائیها رفتم خودم را به آمریکائیها معرفی کردم ووارد کمپ شدم به لحاظ رفاهی درکمپ بد نبود هرچه بود بهتراز مناسبات سازمان بود لااقل از عملیات جاری وغسل هفتگی و فحش های رکیک راحت شدم سران پادگان اشرف بعد از سرنگونی پدر خوانده شان در نشست ها به ما تلقین می کردند که هر فردی از پادگان اشرف جدا شود و به ایران برود با اعدام مواجه می شود ترس را در آن محیط بسته در درون ما انداخته بودند نزدیک به شش ماه در کمپ آمریکائیها بودم و از طریق صلیب سرخ به ایران باز گشتم درایران مقامات جمهوری اسلامی هیچ برخورد تندی با من نکردند برعکس مرا تحویل گرفتند الان که آزاد دارم زندگی می کنم گذشته خودم را مرور میکنم طی سالهایی که در فرقه بودم افسوس می خورم که بهترین دوران زندگی خودم را برای هیچ و پوچ برای یک رهبری شیاد و کلاه بردار به تباهی کشیدم زندگی من در فرقه تجربه ای شود برای جوانها که گول فرقه مجاهدین خلق و یا فرقه های دیگر را نخورند عضو شدن در فرقه فقط تباهی را به دنبال خود دارد من همه چیزم را فرقه گرفت . همسرم ، فرزندانم ، عمرم ، و در کل تمامیت زندگی ام را متلاشی کرد . ودر حال حاضر مثل یک  شهروند دارم زندگی می کنم . امید وارم هیچ جوانی طعمه هیچ فرقه ای نشود . 

لعنت خدا بر رجوی و آل رجوی

زنده باد آزادی                 

  فواد بصری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد