قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

خاطرات چهارماه نشست ( طعمه ) درقرارگاه مخوف باقرزاده

قسمت اول

بنام خدا .

سال 1380 مقرما به نام قرارگاه موزرمی به فرماندهی زهره قائمی درخارج ازشهر عماره ( عراق ) بنا شده بود . من کارهای پشتیبانی را درمقرانجام می دادم معمولا به تمام نقاط مقر سرکشی می کردم . بعد از ظهرها نشست عملیات جاری با افراد رده بالا را زهره قائمی برگزار می کرد . هر موقع از کنار ساختمان ستاد رد می شدم افراد  حاضر درنشست سرهمدیگر فریاد می کشیدند وبه هم فحش های رکیک می دادند این روال هرروز ادامه داشت . با یکی از نفرات ( ام قدیم ) که با او محفل داشتم ازآن سئوال کردم چرا نشست ها رابه این شکل برگزار می کنند . درجواب گفت خواب خوبی برای کلیه افراد تدارک دیده اند . چند روزی از این موضوع گذشت که از طریق مسئولین به ما ابلاغ شد که وسایل فردی خودتان را جمع کنید می خواهیم به ماموریت برویم . فردای همان روز شبانه ما را سوار اتوبوس کردند اتوبوس های پرده کشیده که فقط در اتوبوس همدیگر را می دیدیم جرات این را نداشتیم که پرده را کنار بزنیم و بیرون را ببینیم .  به سمت محل ماموریت حرکت کردیم . ( ماموریت ما قرارگاه مخوف باقرزاده بود ) ساعت 9 شب از موزرمی حرکت کردیم حدودا ساعت 4 صبح به باقرزاده رسیدیم . بعدازبازرسی بدنی ووسائل فردی توسط افراد رده بالای سازمان به سمت سولها محل استراحت افراد حرکت کردیم . درحین رفتن به سمت سولها چادرهای زیادی درمحوطه برپا کرده بودند چشم هربیننده ای رامی گرفت . دوروزی ما را درباقرزاده در اختیار خود گذاشته بودند . بعد از دو روز مسئولم به من ابلاغ کرد فلان ساعت درفلان چادر با خواهر فرزانه نشست دارید . فرزانه زنی بود عضوشورای رهبری وتازه به دوران رسیده حاضربود دست به هرکاری بزند که کرسی شورای رهبری را از دست ندهد . من سرساعت به چادری که به من ابلاغ شده بود رفتم . وارد چادرشدم یک سری نفرات روی صندلی نشسته بودند از جمله خودفرزانه پشت میز لم داده بود . وارد چادرشدم فرزانه تا مرادید گفت به ، به ، سوژه اصلی نشست آمد من درباغ نشست نبودم درجواب به اوگفتم سوژه اصلی ریشه است ونه ساق وبرگ . افراد حاضردرنشست از جمله سعید نوروزی یک وحشی تمام عیار و چاپلوس که در جنگ ائتلاف بدست خود فرقه کشته شد ریختند روی سرم به من بدوبیراگفتند درنهایت فرزانه آنها راساکت کرد جالب این جا بود که حاضرین در نشست کوتاه آمده بودند سعید نوروزی آتش بیار معرکه کوتاه نمی آمد و می گفت این فرد بسپارید به من خودم آن را اعدام می کنم . منظورش من بودم .  فرزانه ادامه داد و گفت احتمالا فواد درباغ نشست نیست که جواب مرا می دهد توضیح خواهم داد . این چادرها که می بینید برپا شده اند اسم این چادرها را ( دیگچه ) گذاشته ایم اول نفرات دراین دیگچه ها خیس می خورند بعداز خیس خوردن درنشست اصلی که نام آن (  دیگ ) است شرکت می کنند بعد به شما ابلاغ می کنیم مسئولیت نشست دیگ راچه کسانی برعهده خواهند گرفت . منظور فرزانه خانم . رهبری فرقه و همسرش بود . ازآنجایی که رجوی شامه ضد بشری بالایی دارد دررابطه با تهی کردن افراد حساب شده برنامه ریزی می کرد . توضیحات فرزانه که تمام شد نفرات حاضردرچادر مجددا شروع کردن به تیغ کشیدن وبدوبیرا گفتن به من . من هم درجواب به آنها گفتم پروژکتوررا اول روی خودتان روشن کنید وبعد روی دیگران . همان لحظه فرزانه روی سرم داد کشید وگفت توحق نداری درنشست جواب جمع را بدهی . هرچه جمع می گوید درست است فقط حرف جمع راگوش کن وبروخودت رااصلاح کن . فردای همان روز به ما ابلاغ کردند درسالن اجتماعات قرارگاه باقرزاده نشست داریم سرساعت مشخص مارا به خط کردند وبه طرف سالن حرکت کردیم درسالن نشسته بودیم طبق معمول یک سری ترانه وکف می زدند ، یک سری مشغول محفل زدن بودند ، ویک سری کنجکاوبودند که دربیاورند موضوع نشست چیست و...... حدودا دوساعتی درسالن اجتماعات نشسته بودیم یک سری ازآدمهای داغ تراز آش شروع کردن به کف زدن وصوت کشیدن متوجه شدیم که رهبری فرقه و همسرش وارد سالن شدند . بیچاره آنهایی که با کف وصوت داشتند خودشان راخفه می کردند خبرنداشتند که چه عواقبی درانتظار آنهاست .

ادامه دارد ............

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد