قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

حضور آقای علی قدس در دفتر انجمن نجات اراک



آقای علی قدس برادر محمد رضا قدس اسیر در فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات استان حضور یافت. وی ضمن تبریک سال نو و آرزوی سلامتی، به امید روزی که برادرش از فرقه رجوی نجات یابد. انجمن نجات اوضاع فعلی فرقه در آلبانی را برای آقای قدس تشریح کرده . همچنین ایشان نامه ای به برادرش نوشت.

 

متن نامه :
سلام محمد رضا 
سال نو را به شما تبریک می گویم. امیدوارم حال شما خوب باشد. برادرم چندین سال است خبری از شما ندارم. مادرم و تمام خانواده نگران شما هستند. زمانی که شما در عراق بودید من به عراق سفر کردم با یک امیدی به عراق سفر کردم و خیلی خوشحال بودم که بعد از چندین سال شما را خواهم دید. در کنار پادگان اشرف چند روزی بودم هر چه از عناصر فرقه درخواست کردم حتی اگر شده دو دقیقه برادرم را ببینم متاسفانه اینها دل سنگی دارند و به من اعتنایی نکردند . مگر شما چه کمبودی داشتی که خودت را اسیر یک سری آدمهای سنگ دل کردی. به چه دلیل خودت را از بین بردی چندین سال ما را در حسرت گذاشتی. خبر داری مادرمان چقدر نگران شماست همیشه برای شما دعا می کند که هر چه زودتر به آغوش خانواده برگردی همه ما منتظر شما هستیم کمی با خودت فکر کن. واقعا این همه سال به چی رسیدی؟ جز از بین بردن خود به نتیجه دیگری رسیدی؟! خیلی ها خودشان را نجات دادند و الان دارند زندگی خودشان را می کنند. محمدرضا برادرم خودت را از چاهی که در آن افتادی نجات بده. ما خانواده ات با آغوش باز از شما استقبال می کنیم . مادرت همچنان چشم انتظار شماست و می خواهد شما را در آغوش بگیرد . امیدوارم هر چه زودتر خودت را نجات دهی
برادرت … علی قدس

 


نامه خانم زهرایی به فرزندش مصطفی قاعدی اسیر در فرقه رجوی




سلام !
سال نو را به شما تبریک می گویم امیدوارم که حال شما خوب باشد سال نو فرا رسید و من منتظر بودم فرزندم مصطفی یک تماسی با مادرش بگیرد. هر چه انتظار کشیدم خبری نشد. من مادر کلی برای فرزندم زحمت و سختی کشیدم و آن را بزرگ کردم. توسط یک سری خدا نشناس او را از من گرفتند و چندین سال است مرا در بی خبری و حسرت گذاشته اند. خداوند از آنها نگذرد . زمانی که در عراق بودی به امید اینکه تو را ببینم با مشکل مریضی که داشتم به عراق سفر می کردم با کسانی در کنار زندان اشرف مواجه شدم که از انسانیت بویی نبرده بودند هر چه به آنها می گفتم فرزندم را می خواهم در جواب به من می گفتند شما فرزندی در اینجا ندارید و با دلی شکسته بر می گشتم آیا در زندان اشرف قانونی حاکم بود؟! الان هم شما را بردند کشور آلبانی و در آنجا هم یک زندان دیگری درست کردند. به چه دلیل در آن زندان ماندی و خودت را داری ازبین می بری؟! تو حق داری آزاد زندگی کنی. هنوز هم دیر نشده تصمیم بگیر و خودت را نجات بده من بی صبرانه منتظر تو هستم که تو را در آغوش بگیرم خیلی ها خودشان را نجات دادند و الان زندگی آزاد دارند مگر شما از آنها چی کم دارید تمام اهل فامیل سراغ شما را می گیرند و می گویند مصطفی کی می آید؟ من هم در جواب به آنها می گویم می آید .

 

مصطفی فرزندم من مادرت منتظر روزی هستم که به من خبر بدهند که فرزندت خودش را نجات داده و آزاد دارد زندگی می کند . به امید آن روز .
مادرت منتهی زهرایی