قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

"دروغ"

  مقاله ای از الف. دال. جداشده در آلبانی

با سلام به خانواده های مقاوم و گرامی

بعد از دیدن مصاحبه یکی از خانواده ها برآن شدم تا خاطره ای را برایتان نقل نمایم. خاطره ای که به واقع هرگاه به آن فکر میکنم تعادلم بهم می ریزد.در سالهایی که در قرارگاه اشرف بودم همواره یک صدا و یک فریاد بر همه صداها برجسته تر بود و آن صدایی نبود جز صدای مادر عبدالهی (خانم ثریا عبداللهی مادر امیراصلان حسن زاده) که می گفت "ما تا آخر ایستاده ایم" و الحق که بر این شعار خود تا به آخر پایداری و ایستادگی نمود و او و دیگر خانواده ها، همه اسیران فرقه را از زندان اشرف آزاد کردند و راه را برای عزیمت به کشور آلبانی هموار نمودند.مادر عبدالهی همواره فریاد حق می زد و خواب را از چشمان سران فرقه ربوده بود. یادم هست در یک دوره زمانی به یکباره برایمان نشست گذاشتند و گفتند که مادر عبدالهی به ایران برگشته است. مسئولین فرقه آنچنان خوشحال بودند که در پوست خود نمی گنجیدند. هر کس که از ماجرا اطلاعی نداشت تصور می کرد که فرقه به یک فتح الفتوح و پیروزی نظامی مهم دست پیدا نموده است.اینکار مسئولین، همه را حساس نموده بود و اگر کسی هم نمی دانست از آن روز به بعد گویی همه نفرات منتظر بازگشت مادر عبدالهی بودند. گذشت تا اینکه او مجددا به اشرف بازگشت و صدای او باز شنیده شد. من خودم که گاهی اوقات با خودرو تردد داشتم و به درب اصلی اشرف میرفتم تنها نقطه آغازم این بود که صدای او را بشنوم. آنچنان این مادر یک تنه از صبح تا پاسی از شب فریاد حق می زد که هر کس که نمی دانست فکر میکرد دو یا چند نفر باهم هستند ولی تنها خدا و یکسری از نفرات اطلاع یافته بودند که کسی که این زلزله را در تمامی اضلاع براه انداخته کسی جز یک مادر دردمند نیست.
جانب ادب و احترام را بجا می آورم ولی می خواهم حقیقت را به خوانندگان بازگو نمایم که فرقه از سر استیصال به ناچار به تاکتیک کهنه خودش رو آورد و وقتی دید که حریف این شیرزن ایرانی نمی شود شروع به انتشار تهمت و ناسزاهای کثیف نمود. اما این ترفند دیگر برای همه اعضای تشکیلات، ترفند لو رفته ای بود به این دلیل که هر روزی که از حضور خانواده ها می گذشت میخ های بیشتری بر تابوت مسعود رجوی در اشرف کوبیده میشد. در عین حالیکه همگان به چشم میدیدند که برای او دیگر فرقی ندارد آنچنان دیوانه شده بود که به همه تهمت و افترا می بست، لذا نیروهای آگاه و سیاسی حاضر در اشرف خوب را از بد و شر را از نیکی بدرستی تشخیص میدادند.از زیر فشار قرار دادن فرزندان خانواده ها مبنی بر مصاحبه های اجباری و تحمیلی تا جنگ روانی که فرقه با تهمت و افترا بستن به خانواده ها براه می انداخت. با اینحال نمی دانم الان مادر عبدالهی در کجای میهن ساکن میباشد اما میخواهم به ایشان و تمامی خانواده ها بگویم که اکنون که من نیز یکی از آزاد شدگان فرقه از قلعه مخوف اشرف هستم به پاس تمامی زحمات شبانه روزی که در اشرف از شیره جان خودتان برای افشای این فرقه بی وفقه نثار کردید قدردانی و سپاسگذاری نمایم.خانواده ها باید بدانند که هرچه لعن و نفرین در سینه و جگر دارند باید نثار آن مردک وقیح گور به گور شده بکنند که نیروها تنها و تنها قربانی مطامع این ظالم زمان هستند. در این مدت که به اشرف می آمدید برای ما و شما فقط درد و شکنجه بود، به این دلیل که این فرقه تنها در یک کلمه خلاصه میشود: 

"دروغ".


الف.دال. (تیرانا- آلبانی) 

دام جدید فرقه رجوی در برابر جداشدگان

مقاله ای از ز. ش. جداشده در آلبانی

یکی از معضلاتی که در تیرانا دامن تعدادی از نفرات جداشده را گرفته، و دامی که در این رابطه فرقه رجوی در برابر آنها پهن کرده را برای شما مطرح میکنم که قضاوت با خود شماست.اینجا تیرانا یکی از مراکز ترانزیت مواد مخدر توسط باندهای مافیائی در اروپا است. مخدری به نام حشیش هست که به صورت عمده از اینجا به تمام اروپا توزیع می گردد.بعد از جدایی تعداد زیادی از نفرات از فرقه رجوی و اینکه فرقه با همکاری کمیساریا تعهد مالی این نفرات را به عهده گرفت، اما بعد از مدتی با فشارگذاشتن روی این افراد و ندادن پول آنها و یا کم کردن آن و ایجاد تنگناهای مالی و همچنین ایجاد تفرقه میان آنها تا به یکدیگر کمک نکنند باعث ایجاد مشکلات عدیده ای در بین آنها شد.جداشدگان با مشکلاتی از قبیل تأمین مسکن و خوراک و پوشاک و درمان و غیره به صورت روزمره دست به گریبان هستند که خود شما بهتر از من میدانید که یک نفر در بیرون از تشکیلات به چه چیزهایی احتیاج دارد و چقدر تحت فشار است و در تنگنا به سر می برد.بعد از سی سال یا بیست یا کمترینش پانزده سال، حالا تصور کنید که نفری که طی این سالها در زندان فرقه رجوی در قطع ارتباط کامل با دنیای بیرون بوده و هنوز هم با شرایط بیرون سازگار نشده و از پس مشکلات خودش هم بر نمیاید چکار باید بکند؟خودتان میدانید که همه افراد یکسان نیستند و نفراتی بخاطر شرایطی که در گذشته داشته اند نیاز به رسیدگی بیشتری دارند و حالا این افراد بهترین طعمه برای جذب به راههای خلاف می باشند.بعد از تحقیق زیادی که من و دوستانم انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که نفراتی که جداشده ها را جذب باندهای مواد مخدر و تبادل حشیش در تیرانا می کنند افرادی هستند که هم اکنون بیشترین رابطه را با سازمان مجاهدین خلق دارند.این افراد با طعمه قراردادن افراد ضعیف که در تنگنای مالی هستند آنها را جذب باند های خود کرده اند. باندهائی که بیشترین امتیاز را از فرقه رجوی میگیرند تا برایش طعمه درست کنند.بعد از اینکه سران فرقه نتوانستند جلوی ریزش نیروها را بگیرند، بهترین شیوه برای اینکه آنان را بدنام کنند و افراد را از جداشدن بترسانند این دیدند که آنان را به سمت باندهای مواد مخدر سوق بدهند و بعد تبلیغات گسترده کنند که افرادی که به بیرون میروند همه معتاد ویا آواره و خیابان گرد و مواد فروش میشوند.من خودم در درون فرقه بودم و همین تبلیغ روی خیلی ها کارساز بود. پس خواننده گرامی خودتان فکر کنید علت بوجود آمدن این مشکل چیست؟ نفراتی که افراد را به این راه می کشانند خودشان از نفرات مجاهدین خلق یا مرتبط با آنها هستند و بیشترین رابطه را به خود این  فرقه دارند.علت جذب افراد به این دام چه کسی است؟ چه کسی این موضوع را هدایت میکند؟ چرا افراد را به این دام میکشانند؟ چون این افراد باید طعمه تبلیغات این فرقه بشوند تا نفرات داخل تشکیلات با دیدن این افراد به خود جرات ندهند که دست به جدایی از این فرقه بزنند و ماندن در اسارتگاه مسعود رجوی خائن و جنایتکار و بزدل را ترجیح بدهند.

این یک نمونه از معضلات افراد جداشده است که برای شما مطرح کردم.

عضو جدا شده از فرقه رجوی در آلبانی ز. ش.

اردوگاه کار اجباری رجوی در تیرانا

مقاله ای از ف. ج. جداشده در آلبانی

با سلام، نماز و روزه قبول باشه، از اینکه به حرفام توجه میکنید، خیلی ممنون، حالا میخوام برم سر اصل مطلب، میدونید، رجوی و مزدوران دست نشانده خودش در تیرانا، میخواهند یک اردوگاه کار اجباری مثل اشرف و لیبرتی در اینجا، برای افراد تحت فرمان خودشون درست کردند و اون موقع که من اونجا بودم، همیشه به خودم میگفتم کی میشه از این جهنم دره خلاصی پیدا کنم و بطور واقعی جهنم دره بود. چون آب رو باید با اجازه مسئولین فرقه میخوردی و بدون حرف اونا نمیتونستی آب بخوری، باور کن حتی برای رفتن به سرویس بهداشتی باید کلی حساب و کتاب میکردی که مسئولین فرقه بی جهت سر این موضوع به تو گیر ندهند و سوال نکنند که کجا رفتی و چکار کردی.

حالا یک موضوع جالب تر این بود که اینها میخواستند که همین محدودیت هایی که برای افراد خودشون داشتند اعمال میکردند، میخواستند برای شهروندان تیرانا هم اعمال کنند. داستان از این قرار بود که اینها در خیابانی که همه شهروندان در اونجا تردد میکنند، یک درب بزرگ آهنی نصب کردند و اینطوری مسیر عبور شهروندان رو گرفتند. اینها همش با ذهنیت اشرف هست که در اونجا یک درب اصلی به اسم دروازه اسد بود. ولی خوشبختانه با اعتراض شهروندان مجبور شدند درب رو بردارند که این داستان مثل اینکه همچنان ادامه داره و این دعوا بین شهروندان با فرقه رجوی ادامه داره، چون چند بار دیگه این درب رو گذاشتند و برداشتند و الان دقیقا نمیدونم که آیا در این لحظه اون درب هست یا نه؟

واقعا خیلی مسخره است که تو بخواهی همه جا رو قفل و کلید بهش بزنی. میگم اینا اینجا در تیرانا اینطوری رفتار میکنند، حالا شما در نظر بگیرید که خدای نکرده یک موقع اینا در ایران باشند، چه بلایی سر هموطنان خودمون میارند. باور کنید تمام ایران رو تبدیل به یک زندان بزرگ میکنند. همین ایده رو در ایران هم عملی میکنند، که خدا اون روز رو اصلا نیاره. تمامی این حرفهای من، اصلا یک ذره، چیزی خارج از واقعیت نیست و هر چی میگم واقعیت محضه. همین الان خیلی از افرادی که در تشکیلات جهنمی و در این جهنم دره باقیموندند، بخاطر این است که خیلی از افراد، خانواده اینا در این سازمان به اصطلاح ”شهید” شدند و یا مادر و خواهر و برادری که در درون تشکیلات دارند که جزو سران این فرقه هستند و بخاطر اونا مجبورند ادامه بدهند. اگه به خودشون باشه، حتی حاضر نیستند که یک لحظه در این جهنم دره باقی بمونند.

حالا جالب اینجاست که سران این فرقه به این هم اکتفا نمی کنند و دنبال این هستند که یک چیزی شبیه لیبرتی و اشرف که بطور واقعی اردوگاه کار اجباری بود، در اینجا درست کنند و میخواهند همه افراد رو در یک جا سر جمع کنند و دور آنها حصار درست کنند و تمامی ترددات رو تحت کنترل خودشون قرار بدهند و حتی اگه شد کلا ترددات رو ممنوع کنند و آدم ها هر کاری میخواهند بکنند باید در درون همان حصاری که اینها درست کردند، همون جا انجام بدهند.

ولی طنز داستان کجاست؟ اینجاست که اینها در طی این سالیان که در اشرف و لیبرتی بودیم، همش میگفتند که دولت عراق و رژیم ایران ما رو در حصار قرار دادند و اجازه تردد به بیرون رو نمیدهند، که این حرف اساسا غلط بود، ولی حالا با فرض محال حساب میکنیم که حرفشون درست بوده، اما حالا که در تیرانا هستیم و کمیساریا و دولت آلبانی تماما با سازمان هستش و هرچی اونا میگند انجام میده، چرا سران این فرقه دنبال این هستند که یک اردوگاه و زندان مخوف، شبیه اشرف و لیبرتی درست کنند. واقعا آدم میمونه کدوم حرف اینا رو باور کنه، از من که این همه سال در این سازمان و تشکیلات جهنمی بودم بشنوید و مطلقا حتی به یک حرف اینا نباید اعتماد کرد، چون اینو من با تمام وجودم در طی این سالیان لمس کردم، ای کاش که زودتر این رو میفهمیدم و این همه عمرم رو تلف نمیکردم.

در این ماه مبارک رمضان از خدا میخواهم که هر چه زودتر همه افراد از اسارت این فرقه خارج بشند و حتی یک نفر هم پیش اینا نمونه و همه به خانواده هاشون وصل بشن.

امیدوارم که تونسته باشم، تا حدودی یک تصویر از اردوگاه کار اجباری مسعود و مریم رجوی به شما داده باشم. با تشکر از اینکه به حرف هام توجه کردید.

ف. ج. عضو جدا شده از مجاهدین خلق – تیرانا – آلبانی