نگاهی به اعترافات تکاندهنده خانم بتول سلطانی عضو گریخته ازشورای رهبری فرقه رجوی.
سرکرده فرقه رجوی درمدتی بیش ازبیست سال چندهزارنفراز هم میهنان مارا در قرارگاه های اهدایی صدام به بهانه تلاش برای سرنگونی رژیم! به اسارت ذهنی _ احساسی _ فیزیکی _ تشکیلاتی کشانده است.
گرچه جنایات سازمان یافته دهه های شصت وهفتاد توسط این فرقه برکسی پوشیده نیست ولی ازسال 2003 که دراثر تهاجم نیروهای ائتلاف دربهای این اسارتگاه ها نیمه بازگردید حدود پانصد نفرازاین اسیران توانستند خود را از این قلعه مرگ نجات داده وبه دنیای آزاد بگریزند.
این آزاد شده گان درخاطرات خود گوشه دیگری ازجنایت ها وخیانت ها وسرکوبگریهای های فرقه رجوی دردرون تشکیلات سازمان را به اطلاع افکارعمومی رسانده و وازرازوزمزهای فرقه درعراق پرده برداشتند.
درمیان این ازبند گریختگان یکی از اعضای شورای رهبری فرقه رجوی بنام خانم بتول سلطانی نیز وجود دارد که اعترافات ایشان بعنوان یکی از زنان مورد اعتماد کامل سرکرده فرقه می تواند هم عبرت آموز وهم نقطه برانگیزاننده ای برای دخالت سازمانهای حقوق بشر ومدافعین حقوق زنان درجهان برای جلب نظر وبررسی ونجات بقیه این زنان ازچنگال خون چکان سرکرده فراری فرقه رجوی گردد.
خانم بتول سلطانی (44 ساله) بیست ودوسال پیش باهمسرش حسین مرادی وفرزند خردسالشان هاجر (پنج ساله) به اردوگان فرقه رجوی درعراق می پیوندند – یکسال بعد این دو صاحب فرزند دیگری می گردند که نام میعاد براو می گذارند درسال 1991 درحالیکه هاجر شش ساله ومیعاد 6 ماهه بوده اند فرقه رجوی دو فرزند آنها را به زور ازاین زن وشوهر جدانموده ودرجمع 1700 کودک ونواجوان به اروپا و کانادا می فرستد.
فرقه رجوی که وجود خانواده ها رابعلت وجود احساسات وعواطف سد را سرکوبگری های خود می داند بنابه یک نقشه ضدانسانی ورذیلانه تحت نام انقلاب ایدئولوژیک ! زن وشوهرها را درابتدا مجبور به طلاق وجدایی از هم نموده ودرراستای همین تئوری زنان جداشده را جزو اموال سرکرده فرقه منظور می نماید و به کلامی دیگر سرکرده فرقه صدها زن اسیر را با دستور تشکیلاتی تحت نام گذر ازانقلاب مسعود ومریم بعد از جدایی مجبور می نماید تا خود را دردرجه اول ازجهت ذهنی ودردرجه بعد ازجهت فیزیکی دراختیارسرکرده فرقه قراردهند!
خانم سلطانی دراین مورد می گوید:( فردانقلاب کرده باید خود را به قله آرمانی درسازمان برساند واین قله برای زنان قبول به عقیم شدن (جراحی رحم) ثابت می شود و چنین عملی درواقع آخرین میخ را برتابوت عاطفه فرد می کوبد تا عنصرتکامل یافته! فرقه رجوی به بی امیدی کامل برسد وبرای همیشه خود را درچهارچوب وحصارتشکیلات زندانی بداند..)
بنابر گفته های خانم سلطانی مسعود رجوی دریکی ازجلسات شورای رهبری (جمع زنان) تصریح کرد که مهم ترین و اولین وظیفه نفیسه بادامچی ( دکتر وعضو شورای رهبری) عقیم نمودن زنان جوان اشرف می باشد و نفیسه بادامچی جنایتکار سالها به این شغل ضدانسانی مشغول بود وبه بهانه های مختلف زنان را مجبور می کرد تا تن به این عمل بدهند و بابت این خوش خدمتی ازسرکرده فرقه امتیاز می گرفت.
این برنامه ضدانسانی فرقه زیرنظرمستقیم مریم قاجار ( زن سرکرده فرقه) وتحت سرپرستی دونفرزن بنامهای کبری طهماسبی و زهره بنی جمال انجام می گرفت وبنا برشهادت خانم سلطانی تازمان وجود ایشان دراسارتگاه ( حدود دوسال پیش ) یکصد وپنجاه نفراززنان جوان اسیر تحت عمل جراحی قرارگرفته وعقیم شده اند.
شورای رهبری – درتشکیلات فرقه رجوی یک شورای ظاهری وسوری بنام شورای رهبری مرکب اززنان وجوددارد وزنانی که توانسته باشند بنا برخدماتی درراستای توجیه دستورات تشکیلاتی به مراتب خود سپاری کامل رسیده باشند می توانند به این َشورا راه یابند.
خانم بتول سلطانی علل رسیدن خود به این شورارا چنین توضیح می دهد
من توانستم از فرزندانم جداشوم و هم چنین تن به جدایی ازهمسرم دادم و با این دو اقدام توانستم از انقلاب مریم ومسعود گذرکنم! وچنین بود که به عضویت شورای رهبری فرقه رجوی برگزیده شدم.
مسعود رجوی جنایتکار بارها وبارها تکرار نموده که ما درسازمان زن بریده ویا جداشده نداریم و این درست بدین معنی است که این جنایتکار از خروج زنان که می توانستند راز ورمز این فرقه را برملا نمایند سخت وحشت می کرده است ودرراستا قبل از نیمه بازشدن درب اسارتگاه دستور حذف فیزیکی چند زن معترض وناراضی را صادر نموده است که ازاین تعداد تاکنون نام این سه نفر به بیرون درز کرده است.. خانم ها مهری موسوی _ مینو فتحعلی _ مرجان اکبری .
چگونگی فرار خانم بتول سلطانی – ایشان درخاطرات خود درمورد فرار چنین می گوید که یکروز که مشغول سرویس کامپیوتر شخصی مژگان پارسایی ( ریئس جاسوسان فرقه ) بودم به نظرم به یک نامه محرمانه درفایل ها جلب گردید ووقتی نامه را خواندم دیدم ایشان گزارشی برعلیه من برای مریم رجوی نوشته و درکنار آن بگونه ای کلی چنین یاد آوری نموده که :: وضعیت شورای رهبری خیلی خطرناک است وبسیاری از افراد مسئله دار شده اند و دلیل مسئله دارشدن مرا نیز فکرنمودن به خانواده عنوان نموده بود!
خانم سلطانی که از این گزارش احساس خطر می کند تصمیم به فرار از اسارتگاه رجوی را دردستور کارخود قرارمی دهدو لذا دراولین مهلت با استفاده ازتاریکی شب وبا فریب دادن ماموران قرارگاه موفق می گردد از محوطه اسارتگاه خارج شده وخود را به نگهبانان امریکایی بعنوان فراری معرفی نماید..
خانم سلطانی درخاطرات خود اشاره وتاکید می کند که در شاخص های ارتقا درتشکیلات رجوی نه تنها قابلیت های فردی و آزادیخواهی وآرمانگرایی جای ندارد بلکه تنها تبعیت و سرسپردگی کورکورانه از دستورات تشکیلاتی واثبات میزان خود فرادادگی وذوب شدن در افکار سرکرده فرقه رجوی باعث رشد وارتقای افراد می گردد.
فرار خانم بتول سلطانی ترس ووحشت زیادی در تشکیلات فرقه رجوی بوجود می آورد ولذا سرکردگان فرقه ازجمله بتول رجایی ومژگان پارسایی سعی بیهوده ای را دنبال می کنند تا شاید بتوانند اورا دوباره به اسارت بازگردانند و دراین راستا به او سه راه را پیشنهاد می نمایند.
یکم- بازگشت به اسارتگاه و عذرخواهی وتداوم عضویت درفرقه
دوم – مراجعه به درب اسارتگاه و امضای رضایت نامه ودریافت پول و وعده دوباره ازدواج باهمسرش و بوجود آوردن امکان سفرآنها نزد فرزندانشان دراروپا و لی باشرط سکوت کامل و لب بربستن.
سوم _ جداشدن وپذیرفتن تبعات آن .
وآنها راه دوم رابه ایشان پیشنهاد می کنندولی خانم بتول سلطانی که بعد ازبیست سال اسارت وازدست دادن همسر وفرزندانش و تلف شدن بیهوده دوران جوانی اش تصمیم می گیرد ضمن گزینش راه سوم درعراق بماند وبرای آزادی همسرش و هزاران ناراضی اسیر درتشکیلات ضد انسانی فرقه کوشش نماید.... نکته جالب اینکه بااینکه نزدیک به دوسال از آزادی ایشان ازچنگال گشتاپوی فرقه رجوی می گذرد این فرقه همچنان فرارایشان را مسکوت گذاشته وکوچکترین خبری دراین مورد منتشر نکرده است که این خود نشان از این دارد که فرارزنان بویژه زنان عضو شورای رهبری تا چه حد برای این فرقه می تواند هزینه دربرداشته باشد.
گرچه فرقه رجوی درمورد دیگر جداشده گان برخوردی توام باعصبیت و پرخاشگری و توهین و ناسزاگویی را دردستورکارخود فرارداده است ولیکن درمورد خانم بتول سلطانی چون ضربه جبران ناپذبری متحمل گردیده تنها چاره را درسکوت مرگ آوربرای خوددانسته است.
اکنون دیگر پرده آخر این نمایش ضدانسانی شیاد مذهبی دغلکاری بنام مسعود رجوی خائن درعراق درحال پایان است و درآینده ای نزدیک این بساط پرده گردانی رذیلانه جمع خواهد گردید و جیغ وداد وهوار و روضه خوانی ها وگریه وزاری ها وتبلیغات رنگارنگ این فرقه نموددرآستانه قراد داشتن تحول می باشد.
بجاست تا با یاد آوری حقوق افراد بدنه وعادی این فرقه به دولت عراق خواهان حفاظت کامل این افراد بیمار و تحت معالجه قراردادن آنها درمکانی دیگر درعراق گردیم...... ودرکنار آن از دولت امریکا درخواست نمائیم تا موانع سدراه تحت پیگرد قرارگرفتن سرکردگان _ شکنجه گران وبازجویان این فرقه رازمیان برداشته وبه سیستم قضایی عراق فرصت دهند تا به دادخواست ها وشکوائیه های قربانیان این فرقه رسیدگی نمایند.
فراموش نکنیم تا سرکردگان فرقه دستگیر نگردند و تا مناسبات ضدانسانی حاکم برفرقه درهم ریخته وازهم پاشیده نگردد خطری جدی ازطرف سرکرده فرقه جان وهستی این اسیران را تهدید می کند.
با امید برچیده شدن هرچه زودتراین آخرین اسارتگاه برده پرور درجهان
وبا یک یادآوری به مسعودرجوی خائن وجنایتکارورذل وپست فطرت وآدمکش این متن را به سرانجام می رسانم......
اظهارات خانم نسرین ابراهیمی در خصوص خارج کردن رحم زنان، به مثابه آخرین راه حل انقلاب ضد جنسیتی سازمان مجاهدین، بار دیگر ضرورت بازخوانی مناسبات ارتجاعی و عقب مانده مجاهدین را مورد تاکید قرار داد"
این خبر به تنهائی کافی است که وجدان هر انسان شریف و آزاده ای را آزار دهد و او را بتکاپو وادارد که در مقابل روشهای فرقه ای بغایت ارتجاعی چه باید کرد و چگونه می توان از ادامه این جنایت جلوگیری نمود.
از زمان سرنگونی صدام در عراق بیش از 5 سال می گذرد در این 5 سال امریکا می توانست با انحلال اشرف و اخراج مجاهدین از عراق این مناسبات فرقه ای را برچیند و جان هزاران انسان را که هدفی جز ازادی مردم و کشورشان نداشتند، نجات دهد. اما بنا بر مطامعی که داشت از این مهم سر باز زد و علیرغم داشتن اطلاعات کافی مبنی بر روشهای فرقه ای و تروریستی مجاهدین حتی در درون روابط آنها به آنان اجازه داد نه تنها جنایت استمرار یابد بلکه جنایات جدیدی اتفاق افتد که از ان جمله یکی هم درآوردن رحم زنان بود.
دولت و نظامیان امریکا در عراق تنها به خلع سلاح مجاهدین اکتفاء کردند و از ورود به مناسبات داخلی پادگان اشرف خود داری ورزیدند و حال آنکه طبق گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر می دانستند حقوق اعضای مستقر در پادگان نقض می شود و اگر بواقع هدفشان از حمله به عراق مبارزه با تروریسم بود باید اعمال و حرکات مجاهدین را نیز که یکی از مصادیق روشن و اثبات شده تروریسم است زیر نظر می گرفتند و آنها را آزاد نمی گذاشتند تا هر بلائی که می خواهند سر نیروهای خود بیاورند.
امریکا و متحدینش حدود 5 سال بر این جنایات چشم بستند و گزارش دیده بان حقوق بشر را نادیده گرفتند.
در این 5 سال به اندازه 50 سال بر ساکنین کمپ اشرف گذشت و 5 سال مدام نشست های "عملیات جاری" و "حوض" و "غسل" هفتگی را که فشار روحی و روانی هر یک از انها کافی است که انسان را از پا درآورد تحمل کردند و دهها نفر حین فرار جان باختند و یا به زندان اشرف باز گشتند.
تا زمانیکه مناسبات درونی پادگان اشرف همچنان دست نخورده باقی بماند و نیروهای آن جسما و روحا در کنترل تمام عیار فرماندهی فرقه قرار داشته باشند سخنی از آزادی اندیشه و فرصتی برای تامل و دگراندیشی و بازسازی هویت از دست رفته ساکنین اشرف نخواهد بود.
اکنون با در اختیار گرفتن پادگان اشرف بدست نیروهای عراقی مسئولیت آنها دو چندان شده و جا دارد که از این دولت بخواهیم که از ادامه جنایت جلوگیری نموده و در کمک و نجات افراد مستقر در اشرف تعلل نورزد و در اولین اقدام پادگان اشرف را تعطیل و فرقه مجاهدین در عراق را منحل اعلام نماید.