قسمت اول : امیدی در سراب
دوستان و همراهان همیشگی
سلام !
روزهای زندگی من جوری رقم خورد که کسی فکرش رو نمی کرد. در سن هیچده سالگی ازدواج کردم
ازدواجم خواب شیرینی بود که به سختی تبدیل شد و شیرینی زندگیم دوام نداشت وقتی با مردی ازدواج
کردم که هفت سال بزرگتر بود و سعی در عوض کردن من می کرد غافل از این که انسانها متفاوت
هستند من در اوج جوانی همراه مردی شدم که طمع و زیاد خواهی زندگی را به کام من زهر کرد
روزها سپری می شد و من زندگی سختی را پشت سر می گذاشتم.
تا اینکه همسرم به زندان افتاد و زندگی من در مشکلات ضریب خورد و کلا” از زندگی کردن ناامید شده بودم .
در زندان همسرم با فردی بنام مهدی آشنا می شود. آشنایی داخل زندان به بیرون هم کشید و برای آشنایی بیشتر با آن فرد در پارک ولیعصر قرار گذاشتیم . ملاقات انجام شد. بعد از این ملاقات ما رو به طول خلاصه با ایدئولوژی سازمان آشنا کرد و از ما خواست در سطح شهر عکس های این دو روباه فریبکار رو بزنیم و عکس بگیریم. روزها و شب ها از این تصاویر عکس گرفته و در ایمیل سازمان ارسال می کردیم.
آن روزها من تابع بد اقبالی خود بودم و چون برده از این ها پیروی می کردم. اگر اشتباه نکنم انتخابات ریاست جمهوری نزدیک بود و آتش همسرم تند تند بود و با هیچ آبی خاموش نمی شد. تبلیغات ما هم شروع شد . پلاک نویسی ها ، چسباندن عکس های روباه ها ( منظورم عکس های مسعود و مریم ) و ارسال ایمیل ها. وارد بازی کثیفی شده بودیم و بی خبر از اینکه این گروه در بین مردم ایران نه جایگاهی داشت و نه پایگاهی .
بعد از مدت زمانی برای توجیه به ترکیه دعوت شدیم . فردی که نام سازمانی داشت مامور هماهنگ کردن و دادن هزینه های پاس و سفر ما به ترکیه شد و ما از کشور خارج شدیم و در آنکارا مستقر شدیم و یک سری فیلم های گروه رو در اختیار ما قرار دادند تا ما شناختی پیدا کنیم . دقیقا” یادم نیست. به گمانم مدت یک هفته در آنکارا اقامت داشتیم و به کافی نت می رفتیم و کار با نت و مسایل ایمیل و فرستادن عکس و مطالب رو به ما آموزش می دادند . ماندن ما در ترکیه تمام شد و نفر سازمان در ترکیه ماند. آن نفر کارش فریب دادن آدمها بود. آنها را با فریب به عراق منتقل می کرد ( به آن می گفتند پیک نیرویی ). خیلی هنرمندانه کارش را بلد بود. تبلیغاتی که می کرد ما را خام کرده بود. ما به ایران برگشتیم . به ما مقداری پول دادند .
ما به ایران اومدیم وهدفمون فعلا” تبلیغات برای گروه بود. روزهای سخت و طاقت فرسا داشتیم و یک سری مناطق رو شناسایی می کردیم و از طریق کافی نت در اختیار سازمان قرار می دادیم تا اینکه ما رو خواستن و به کشور ترکیه برگشتیم . ما رفتیم ازمیر و در آنجا یک مدت ماندیم و آموزش های لازم از بمب گذاری انتحاری و فیلم های بحث رهبری و اینکه سازمان به چه صورت اداره می شود برای ما تشریح کردند. برای ما به عنوان هدیه ، لباس و ساعت آوردن و از ما استقبال خیلی گرمی انجام دادن . همسرم هر روز به کافی نت می رفت و آموزش های لازم برای ارسال پیام و تصویر رو یاد می گرفت. مجددا” به ایران باز برگشتیم و با پولی که در اختیار ما قرار دادن خونه ای اجاره کردیم و موتور و کامپیوتر خریدیم و به صورت جدی کار شروع شد. روزها از طریق ایمیل ارتباط داشتیم .از ما می خواستند که برای شناسایی مراکز دولتی ارگان های نظامی و کلانتری ها رو براشون مختصات یابی کنیم روزها و شب ها سپری می شد چند بار از سر موتور که برای شناسایی رفته بودیم افتادم ولی روزهای بدبختی من تمامی نداشت.
یک روز به ما ایمیل زدن که باید در یکی از بیمارستان ها ی سطح شهر از خانمی بسته ای تحویل بگیریم . ما سر قرار رفتیم و از یک خانم مسن که انگار بچه آنها هم در سازمان بود و از پدر و مادرش سوءاستفاده می کردن که پسرت را در اینجا اذیت می کنیم ما این بسته رو گرفتیم و به منزل آوردیم. وقتی باز کردیم با یک ضبط صوت و دوتا نارنجک و یک سشوار و یک نامه سفید روبرو شدیم دوروز در منزل نگه داشتیم . دوروز نگذشته بود که یک مامور با لباس شخصی درب منزل ما آمد و آمار می گرفت. ما شبانه از خانه خارج شدیم و به سمت مرز بازرگان رفتیم و بعدش از آنجا وارد ترکیه و ماندن در آنجا و برگشت به ایران دیگه در کار نامه کاری ما خط خورده بود. بعد از مدتی خانمی با ما تماس گرفت و گفت بزودی شما را می بینم بعد از چند روز ما را ملاقات کرد و محل استقرار ما را تغییر داد . در محل استقرار ما برای فیلم و تبلیغاتی از عراق برای ما پخش می کردند و با خودم می گفتم اینها چقدر در عراق آزاد هستند آن زن مرا تشویق می کرد که دخترم را رها کنم و می گفت شرایط عراق جای نگهداری بچه نیست ما با پیک او را به ایران و به خانواده ات تحویل می دهیم ولی من راضی به برگشت دخترم نمی شدم . من به آنها گفتم دخترم را نیارم من هم از جایم تکان نمی خورم تا اینکه سناریوی رفتن رو جوری برنامه ریزی کردن که ما یک هفته آینده در خاک عراق باشیم. به همراه یک مادرو دختر . این مادرو دختر را از ایران فریب داده بودند به آنها گفته بودند شما را به اروپا برای زندگی راحت تحصیل می فرستیم وقتی به عراق رسیدیم برای ما با یک ماشین ون فرستاده بودن بعد ازمراحل قانونی ورود به خاک عراق ما رو به ساختمانی چند طبقه بردن که یک سرباز عراقی از آنجا پاسداری می کرد اون مادر دختر رو مستقیم به قرارگاه اشرف بردند ولی از من و همسرم استقبال گرمی کردند این ساختمان بعدا فهمیدم ساختمان طبا طبایی نام داشت تمام خانم ها من رو در آغوش گرفتن و بعد از خوردن نهار برای استراحت مرا از همسرم جدا کردند جدا کردن من از همسرم ذهنم را درگیر کرده بود با خودم می گفتم این کارها یعنی چی … نزدیک های ساعت پنج بود دوتا از خانم ها که بهشون باید خواهر می گفتم آمدن و برگه ای رو دادن جلوی من و گفتن همسر خود را طلاق بده … گفتم طلاق یعنی چه برای چی مگه اینجا خانواده نیست چرا باید کسی که من رو اینجا آورده طلاق بدم گفتن تو زن شجاعی هستی و این قانون ماست شما باید این فرد رو طلاق بدید که ما بهش می گیم طلاق ایدئولوژیک . من در جواب گفتم من این کار نمی کنم دو زنی که برگه را جلوی من گذاشتند یکی از آنها گفت به نفع خودت است که برگه را امضا کنی شما هنوز ما را نشناختی خیلی سریع بهت می گویم اگر بخواهی اینجا بازی در بیاوری کاری با تو و همسرت و دخترت می کنیم که آثاری در این دنیا از شما نماند به چهرهای این دو زن نگاه می کردم مثل شمر بودند از ترس اینکه بلایی بر سر دخترم بیاورند برگه رو امضا کردم واسم همسرم رو نوشتم و گفتم من شما طلاق می دهم برگه رو گرفتن و رفتن شب تنها با دخترم بودم از یک جهت که من هنوز تازه بیست سالم بود و پا در جایی گذاشتم که نابودی خودم و دخترم و همسرم را می دیدم فردا صبح شد و شب سخت تمام شد و فردا صبح من و مینا دخترم رو را خواستند و به همسرم گفته بودن که دخترت را به ایران می فرستیم همسرم ازآنها خواسته بود که به اتفاق دخترم به زیارت امام حسین علیه السلام ما رو ببرند که آنها برای ما یک ون حاضر کرده بودن و ما راهی کربلاشدیم و بعد از زیارت ما رو قبرستان گروه بردن و از تاریخچه آنهایی که آنجا دفن بودن برایمان گفتن من تا آن موقع هیچ احساس اینکه این بار روز آخرآغوش گرفتن فرزندم هستم نبودم فکر می کردم همسرم پیشم هست و در زندگی شخصی از خودم استقلال نداشتم و پشت من هستند و من نباید از چیزی بترسم عصر هنگام به ساختمان برگشتیم و در راه رفت و برگشت روضه داشتم و همش گریه می کردم و از روزهایی که در راه بود و سر نوشت برایم چه رقم می زند اطلاعی نداشتم فقط برای دختر بچه بی دفاع ام دعا می کردم تا اینکه برگشتیم و اینها گفتن دخترا رو هم باید بدی تو همسرت را طلاق دادی دخترت رو هم بده باید انقلاب کنی گریه هایم امانم را بریدن و گفتم من از دخترم جدا نمی شوم حتی اگر شده دخترم را پشتم می بندم به آنها التماس می کردم که شاید از گرفتن دخترم منصرف شوند ولی آنها مثل حیوان بودند و هیچی نمی فهمیدند با نامردی و زور و توهین به من فرزندم را از من گرفتند به من قول دادند که هفته ای دوبار با دخترم ملاقات داشته باشم در واقع به من دروغ گفتند فرقه رجوی دروغگو و فریب کار است .من سه روز در ساختمان طباطبایی ماندم و کمی که بهتر شدم من رو با یک ون به قرار گاه اشرف بردند جلوی درب منو تحویل دادن و یک صندلی اونجا بود و من نشستم یک چهل دقیقه ای نشستم و یک خانم که اسمشون یادم نیست با یک مزدا خاکی آمد منو صدا کرد و سوار ماشین کرد و منو به یک واحدی برد که در اونجا خانمی بود که تمام لباس های من رو گرفتن یک دست خاکی یک دست لباس سبز دوتا روسری و یک بوتین و یک کفش کار با تمام امکانات کوله و لباس های زیر و رو بهم دادن من رو بردن پذیرش اونجا خانمی بود به نام شیرین که خانم خوبی بود کمی صحبت کردیم و شب آنجا ماندم در پذیرش برگه هایی بهم دادن وگفتن بنویس چطوری با سازمان آشنا شدی و رابطتون کی بوده در چند برگه پر کردم و تحویل دادم فردا صبح منو بردن اتاق ضد اطلاعات و اونجا دوباره تمام برگه هایی که پر کردم رو مرور کردن و سوال جواب بعد دوباره به پذیرش برگشتم قانون رو بهم گفتن و کارهای روزانه و صبح ها آموزش و تمام شرایط اونجا بهم دیکته شد دوری بچم مرا عذابم می داد همش به فکر دخترم بودم با خودم می گفتم ای کاش در ایران از گرسنگی می مردم و اینجا نمی آمدم جایی آمدم که انسانیتی وجود ندارد یک سری آدمهای بی عاطفه و بی ارزش .
بعد چند روز از بودنم در پذیرش نمی گذشت که ما رو شب به نشست فهیمه معاون اول مریم رجوی بردن در یک سالن حدودا” پنجاه تا مرد در سالن بودند همسرم هم بود و فهیمه همسرم را خواست گفتن این آدم بچه اش رو داده و انقلاب کرده در آنجا ایرانی پاکستانی و افغان هم بود کسانی که آنجا بودند جوان هایی بودن که به بهانه های مختلف و بی عرضه گی در زندگی خود می خواستن حکومت ایران را عوض کنند آنها که یک وعده غذا نمی گرفتن صدایشان در می آمد خنده دار تر و مسخره آوربخش این جلسه هر کسی می آمد پشت میکروفن و می گفت من فلان مقام در راس نظام را ترور می کنم و همه دست می زدن و تشویق می کردن با توهم و خیالات جلو می رفتن هر کسی می آمد حرفی می زد تا اینکه روزهای می گذشت و جز خوراک و پوشاک و شستشوی مغزی برای سرنگونی حکومت ایران چیزی نبود تا اینکه همسرم بعد دو هفته شورش کرد و نافرمانی هایش را شروع و منو خواستند از قسمت خواهران منو به ملاقات با همسرم فرستادن و گفتن ایشون گفته اینه مبارزتون لباس های اتو کشیده من با همسرم صحبت کردم به او گفتم خودت منو آوردی حالا جازدی من بچم رو دادم تو رو دادم در واقع تو من و بچه ام را نابود کردی اینجا چه جور جایی است که مرا آوردی دلم می خواهد هر چه زودتر دست بچه ام را بگیرم و از اینجا بروم من بد تر از تو بهم ریخته ام نمی دانم چکار کنم چند روز بعد ما رو مانور بردن بعد میدان تیر رفتیم بهم آموزش بازو بسته کردن اسلحه رو دادن هر روز بعداز صبحانه فیلم های بحث های مسعود خان و ملکه او مریم را برای ما می گذاشتند زندگی تکراری از خودم خسته شده بودم .
ادامه دارد …..
منتشر شده اسفند ۲۲, ۱۳۹۷ · بروزرسانی شده اسفند ۲۲, ۱۳۹۷
فضای مجازی و به خصوص شبکههای اجتماعی امروز مهمترین بستر عملیات اعضای منافقین محسوب میشوند.
آنها با استفاده از استعداد نیرویی دو تا سه هزار نفره خود در آلبانی از مهمترین امکان موجود خود برای فریب و تأثیرگذاری بر جامعه ایران استفاده میکنند و به شکل شبانه روزی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی برای فریب، به کارگیری و تحریک مخاطبین شبکههای اجتماعی بهره میبرند.به گزارش فراق، اما اعضای این فرقه مانند دیگر اقدامات خود در این حوزه نیز با توجه به ویژگیهای فضای مجازی به عنوان محیط عملیات و روحیات و سلایق کاربران ایرانی شبکه های اجتماعی به طراحی دستورالعملهایی برای اقدام در این محیط پرداخته و مطابق با این دستورالعملهای تشکیلاتی به طعمهگذاری برای جذب مخاطبین غالباً جوان این محیط میپردازند. بررسی و شناخت اصلیترین مؤلفه های دستورالعملهای منافقین برای فریب سوژهها در فضای مجازی میتواند کاربران جوان شبکههای اجتماعی را نسبت به قرارگیری در تور منافقین تا حد زیادی مصون سازد. به عبارت دقیقتر وقتی جوان امروزی که زمان زیادی از وقت خود را صرف فعالیت در شبکههای اجتماعی میکند، از شیوهها و فنون عوامل منافقین و به طور کلی دشمن برای جذب و بهکارگیری افراد در داخل ایران مطلع باشد، حساستر، محتاطتر و با مراقبت بیشتری در این فضا فعالیت کرده و در قبال ارتباطگیریهای ناشناس رفتار حساس تری از خود نشان میدهد.
جنس مخالف و بهرهبرداری از مؤلفههای جنسی
بدون شک یکی از آسیبهای شبکه های اجتماعی خصوصاً برای نسل جوان ارتباطگیری بدون کنترل و محدودیت افراد با جنسیت های مخالف با یکدیگر است که خود بستری برای آسیبهای ثانویه را ایجاد میکند. متأسفانه برخی از کاربران شبکه های اجتماعی نیز با نگاه به همین مؤلفه وارد این فضا میشوند و از فضای نامحدود آن برای ارتباطگیری استفاده میکنند. عوامل منافقین در شیوه فعالیت خود در شبکههای اجتماعی برای این مسئله به شکل ویژه دستورالعمل داشته و از جذابیتهای جنسی برای فریب سوژههای خود بهره میبرند. هر عضو سازمان که در این پروژه مأمور به فعالیت است، از چندین صفحه مجازی فیک با اسامی و عکسهای ساختگی استفاده میکند که بخشی از آنها از اسامی دخترانه و برخی نیز از هویتهای پسرانه انتخاب شدهاند. حال برای ارتباط گیری با پسران و دختران جوان از هویتهای مخالف استفاده کرده و از این طریق سعی دارند تا توجه سوژههای خود را جلب نمایند.
استفاده از عکسها و اسامی جذاب و بهروز، بارگذاری فیلمها و علائم و محتواهای مورد پسند نسل جوان از شیوههای عوامل منافقین در شبکه های اجتماعی است که با مدلگیری از صفحات پر طرفدار در صفحات غیر واقعی اعضای سازمان طراحی و اجرا میشوند.
بنا بر نوشته فارس، در یکی از روشهای مرسوم عوامل منافقین با آیدی های فیک و غیر واقعی سوپرگروههایی را با موضوعات عمومی از قبیل دوستیابی، همسر یابی، حرفهای عاشقانه، گروههای سرگرم کننده، بحثهای سیاسی و اجتماعی مرسوم و داغ جامعه و اتاقهای گفتگو تشکیل میدهند و در تبلیغات این گروه ها از تصاویر دختران و پسران جوان استفاده نموده و به این ترتیب نوجوانان و جوانان را برای عضویت در این گروه ها تحریک میکنند. افراد بعد از ورود به چنین گروههایی در فرصت های مناسب در تور منافقین قرار گرفته و اقدامات هدفمندی برای تأثیرگذاری و فریب آنها اجرا میگردد.
شناسایی روحیات و احساسات سوژهها برای انتخاب شیوه فریب و انتخاب بهترین ادبیات برای ارتباطگیری نیز مراحل بعدی این دستور العمل را تشکیل میدهد که در نهایت گاهی به ارتباط عاطفی در فضای مجازی میانجامد و مخاطبین جوان شبکههای اجتماعی به دلیل همین وابستگی عاطفی به هویتهای غیر واقعی و ساختگی عوامل نفاق توسط عوامل منافقین برای اقدامات میدانی در ایران به کار گیری میشوند. این مؤلفه یکی از جدیدترین شیوه های مجابسازی کاربران شبکههای اجتماعی برای برخی اقدامات خطرناک همچون خرابکاری یا آتشزدن یک تابلو، بنر یا اموال عمومی است.
هویتهای ساختگی عوامل منافقین در شبکههای اجتماعی معمولاً در رنجهای سنی بین ۱۷ تا ۳۰ سال تعریف میشوند و عکسهای مورد استفاده نیز معمولاً به گونهای گزینش میشوند که برای این رده سنی جذاب و محرک باشند. کاربرانی هم که معمولاً فریب این تکنیک عوامل منافقین را در فضای مجازی میخورند افرادی با سنین پایین در حدود ۱۵ تا ۲۰ سال هستند که به سرعت درگیر احساسات و عواطف شده و توانایی شناخت فریب هویتهای مستعار و ساختگی عوامل منافقین را ندارند.
تحریک احساسات و ایجاد خشم و نارضایتی
تحریک سوژهها و ایجاد حالات هیجانی در آنها یکی دیگر از شیوه های مرسوم منافقین برای انتخاب سوژهها و ارتباطگیری با آنان است. در این روش عناصر فعال فرقه رجوی در شبکههای اجتماعی به روشهای متنوع تلاش میکنند تا مطالبی با محتوای القای بیعدالتی، فقر، اختلاس و دزدی مسئولین و برخی خواص، تبعیض اجتماعی، تبعیض جنسیتی و … را در معرض دید مخاطبین شبکههای اجتماعی قرار دهند. این مطالب که توسط عوامل فنی منافقین در قالبهایی همچون عکسنوشت، کلیپهای کوتاه صوتی و تصویری، اخبار و گزارشات، اسناد و… تولید میشود گاهی در ارتباط مستقیم عوامل منافقین با سوژهها برای آنها ارسال شده یا توسط عوامل منافقین در گروهها و کانالهای پوششی سازمان قرار داده میشوند تا در معرض دید مخاطبین قرار گیرند. هر گونه واکنش هیجانی به چنین محتواهایی، نشانهای برای عوامل منافقین محسوب میشود تا با فرد واکنش دهنده به عنوان سوژهای جدید ارتباط گرفته و با افزایش میزان نارضایتی و هیجانات ناشی از آن، فرد را به سمت بهکارگیری در اقدامات سازمان سوق دهند.
قریب به اتفاق محتوای تولید شده توسط عوامل سازمان بر پایه اخبار و مطالب دروغ یا غلوآمیز میباشند و متأسفانه سطح آگاهی و مطالعه نامناسب بسیاری از مخاطبین این شبکه ها و عدم تلاش برای صحتسنجی محتواها، باعث اثرات سوء آن بر مخاطبین میشود. تولید و طراحی این مطالب نیز همواره برای مخاطبین جوان و نوجوان و با سطح سواد عمومی تولید شده است.
راهاندازی بحثهای سیاسی و اجتماعی نیز از جمله روشهای عوامل سازمان منافقین در محیطهای عمومی شبکه های اجتماعی مانند گروههای و سوپرگروه های تلگرامی است که باعث میشود افراد تحت تأثیر هیجانات ناشی از بحث مواضع سیاسی و فکری خود را بروز داده و از این طریق برای ارتباطگیری از سوی عوامل منافقین انتخاب شوند.
گاهی در یک گروه یا سوپرگروه دو یا سه عضو منافقین یک بحث سیاسی یا اجتماعی را راه انداخته و به یکدیگر به شکلی هماهنگ کمک میکنند تا بحث داغ شده و دیگران را برای مشارکت در آن تحریک میکنند. در خلال این بحثها گاهی مسائلی همچون توهین به ارزشها، مقدسات و شخصیتهای سیاسی و مذهبی نیز گنجانده میشود و دیگر افراد حاضر در گروه متناسب با همراهی و واکنشهایشان نسبت به محتواهای منتشر شده، برای ارتباطگیری و نفوذ انتخاب میشوند.
سپردن مسئولیتهای ساختگی
این شیوه درواقع نوعی از تکنیکهای کنترل ذهن در فرقهها محسوب میشود که افراد بعد از آنکه در مرحله اول به فرقه نزدیک شده و به عبارتی به عضویت آن در میآیند، به بهانه های مختلف در مورد توانمندی و استعدادهای وی دور از چشم جمع صحبت شده و مسئولیتهایی ظاهر فریب و ساختگی به وی سپرده میشود. این اقدام معمولاً باعث دلبستگی افراد به فرقه، احساس وظیفه و مسئولیت نسبت به جایگاه خود و در نهایت الزام به ادامه همکاری با فرقه میشود.
فرقه رجوی در عضوگیریها و فریب اعضا خود در شبکههای اجتماعی با استفاده از همین روش افراد را به مسئولیتهای متنوعی میگمارد. یکی از کاربردهای استفاده از عنوان «کانونهای شورشی» برای منافقین همین بوده که هر فرد یا گروه دو یا سه نفره با یک شماره نسبت به دیگر کانون های شورشی مجزا شده و عناوینی همچون مسئولیت اداره و اقدامات کانون شورشی با همان شماره خاص به افراد سپرده میشود. به عنوان مثال فردی در یک شهر بعد از آنکه فریب سرپل منافقین را در فضای مجازی خورده و حاضر به همکاری شده است، شماره ۷۰۰ برای کانون شورشی وی انتخاب شده و از آن لحظه به عنوان مسئول کانون شورشی شماره ۷۰۰ در ایران شناخته میشود.
همچنین در اغتشاشات و درگیریهای احتمالی یا قرارهای تجمع نیز تقسیم بندی مناطق شهری میان مرتبطین فریب خورده از روشهای اعطای مسئولیت به افراد است که معمولاً به دلیل سن پایین و بی تجربگی تحت تأثیر عناوین و مسئولیتهای ساختگی منافقین قرار گرفته و برای همکاری تحریک میشوند. در این تقسیم بندیها مثلاً به فرد گفته میشود در فلان روز که قرار تجمع وجود دارد، مسئولیت فلان منطقه شهری یا فلان چهارراه با او میباشد و وی نیز باید در آن منطقه به بیشتر شدن اعتراضات کمک کند. مقایسه عملکرد فرد با دیگران، در شرایطی که حتی ممکن است فرد دیگری در آن منطقه یا شهر تن به چنین همکاریای نداده باشد، باعث رقابت و تحریک ساختگی برای فرد شده و نمایش عملکرد وی را شدیدتر میکند.
به عنوان مثال برای یکی از اعضای بهکارگیری شده فیلمهای از دیگر محلههای همان شهر یا شهرهای دیگر ارسال میشود و با این جملات که کانون شورشی تو نباید از دیگران عقب بماند، وی را برای شدت بخشیدن به تحرکاتش تحریک میکنند.
تحریف تاریخ از طریق اطلاعات غلط سیاسی و تاریخی
آنچه امروز بعد از شنیدن نام گروهک منافقین در خاطره تاریخی افراد تداعی میشود، مربوط به سابقه ترورهای مردم کوچه و بازار توسط منافقین در دهه ۶۰، سابقه جنایت و خیانت و جاسوسی در جنگ تحمیلی، سابقه حمله به خاک کشور در عملیات مرصاد و دههای جنایت دیگر است که هیچگاه از خاطره ملت ایران پاک نخواهد شد. همین مسئله سبب میشود تا در ارتباطگیری سرپلهای منافقین با سوژهها در شبکههای اجتماعی، وقتی نام «مجاهدین خلق» یا سرکردگان سازمان نظیر مریم و مسعود رجوی برده میشود، عموماً شناخت افراد و وجود تصویر ذهنی در مورد جنایتهای آنها باعث امتناع افراد از همکاری گردد.
اما با این حال اطلاعات عموماً کم نسل جوان و عدم آگاهی و مطالعه برخی نوجوانان سبب میشود تا منافقین فرصت تحریف تاریخ و ارائه اطلاعات غلط به سوژه های خود را پیدا کنند. در همین رابطه عناصر منافقین که وظیفه ارتباطگیری با کاربران شبکه های اجتماعی در ایران را دارند متناسب با سوالات کاربران جوابهایی طولانی در مورد تاریخچه فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق در اختیار دارند که برای افراد ارسال میکنند. در این محتواها تاریخ فعالیت سازمان به شدت تحریف شده و مسائلی همچون ترور مردم کوچه و بازار به کلی از تاریخ حذف شده است. توجیهاتی نیز در مورد برخی دیگر از اقدامات جنایتبار سازمان تهیه شده است که متناسب با سوالات کاربران و عموماً در مورد بخشهایی از تاریخ سازمان که انکار آن ممکن نیست، ارائه میشود.
همانطور که اشاره شد متأسفانه مطالعه محدود مخاطبین در سنین ۱۷ تا ۲۵ سال در شبکههای اجتماعی بهسرپلهای منافقین برای مجابسازی یا به عبارتی فریب آنها کمک میکند. از این رو است که قریب به اتفاق جذب شدهها توسط سازمان منافقین در شبکه های اجتماعی در همین رنج سنی قرار داشته و تقریباً در همه موارد سطح سواد مطالعه نیز بسیار پایین بوده و در مواردی حتی فرد نام منافقین را نیز تا لحظه برقراری ارتباط با سرپلنفاق نشنیده است!
تب شهرت رسانهای
تب شهرت و دیده شدن آسیب فزاینده فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است که عموماً توسط افراد سودجو مورد سوء استفاده قرار میگیرد. افراد برای مشهور شدن گاهی دست به هر اقدامی میزنند که از تغییرات عجیب و نامتعارف در چهره و لباس گرفته تا کارهای نامتعارف را شامل میشود. در این شرایط عوامل منافقین در شبکههای اجتماعی سوژههای خود را که به دنبال این شهرت بوده و عموماً در رنج سنی زیر ۳۰ سال قرار دارند، به وعده کمک به بالا رفتن میزان بازدید صفحات، لایکها، فالوئرها و … تحریک کرده و به همکاری با خود مجاب میکنند.
هزاران صفحه ساختگی و فیک و مستعار منافقین در شبکه های اجتماعی کمک میکنند تا به یکباره تعداد بازدید یا مخاطبین یک سوژه را بالا برده و همین مسئله باعث ایجاد انگیزه برای همکاری با سرپل منافقین میشود.
در برخی موارد افراد به شوق بالا رفتن آمار مخاطبین صفحات اجتماعی خود حتی مجاب میشوند که یکی از نمادهای شهری یا یک سازه یا مکان متعلق به بیتالمال را آتش زده و از آن فیلمبرداری کنند.
وعدههای مالی
یکی از روشهای مرسوم سرپلهای منافقین برای فریب و ارتباطگیری با عوامل داخل کشور از گذشته تاکنون وعده پرداخت پول یا ارائه خدمات و امکاناتی از قبیل تسهیل و کمک برای خروج از کشور و پذیرش اقامت در اروپا یا پذیرش برای تحصیل در یکی از دانشگاههای مطرح دنیاست! این وعدهها از سالها پیش و در زمانی که روشهای ارتباطی منافقین با عوامل داخل کشور از طریق تلفن بود هم ارائه میشد. بسیاری از سوژهها به دلیل عدم شناخت و آگاهی و با تصور اینکه سرپلهای منافقین واقعاً به وعده های خود عمل کرده و حاضر به واریز پول به داخل کشور هستند، تن به همکاری می دهند.
حتی در مواردی هم که مقادیری پول به حساب افراد در داخل کشور واریز شده، عدد پرداختی به هیچ وجه هیچ تناسبی با اقدامات مورد انتظار منافقین نبوده و حتی کفاف خرج و مخارج زندگی در یک ماه را نیز نمی دهد. گاهی این مبالغ ناچیز برای اثبات وعده های مالی بزرگ واریز میشوند و دقیقاً زمانی که سوژه حاضر به همکاری شد، دیگر راه مالی بسته میشود و از آن لحظه به بعد عدم همکاری سوژه باعث تهدید از سوی عناصر نفاق مبنی بر لو دادن وی میگردد.
در مورد وعدههای اقامت و تحصیل در اروپا نیز هم تکلیف کاملاً روشن است، وقتی خود سرپل منافقین در سختترین شرایط زندگی در آلبانی مجبور به کار شبانه روزی در ازای جای خواب و سه وعده غذا میباشد! چطور میتواند وعده امکانات و هزینه های متناسب با زندگی در اروپا را به سوژههای خود بدهد! متأسفانه عدم اطلاع قریب به اتفاق سوژهها از غیر واقعی بودن این وعدهها سبب برخی همکاریها با سرپل های منافقین میشود.
در مجموع میتوان اینگونه جمعبندی کرد که عملکرد منافقین در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی تماماً توأم با فریب مخاطب و طراحی برای سوء استفاده از وی میباشد. عوامل و سرپلهای سازمان در آلبانی به کاربران شبکههای اجتماعی در ایران به چشم طعمه هایی نگاه میکنند که باید از کمترین فرصت ها برای فریب آنان استفاده کنند. افراد و سوژه های منافقین در شبکه های اجتماعی به دلیل آگاهی کم، عدم شناخت و آموزش در مورد تهدیدات شبکه های اجتماعی به دام سرپلهای منافقین افتاده و ناخواسته مرتکب اقدامی میشوند که بر خلاف امنیت ملی کشورشان است؛ اتفاقی که در برخی موارد خسارات جبران ناپذیری برای فرد و حتی جامعه در پی دارد.
یادداشتی از مریم سنجابی به مناسبت
آغاز فعالیت تشکل «مادران، قربانیان فراموششده»
تشکیل انجمن مادران، قربانیان
فراموششده را به تمام مادران، خانوادههای قربانیان فرقه رجوی و اعضا جداشده
تبریک میگویم.
به خانوادههای دردمند قربانیان،
از طرف فرقه در این سالها ظلمهای فراوانی روا شده است.
رجوی جنایتکار، هم اعضای ربودهشده
را به نیستی و تباهی کشاند و هم خانوادههای مظلوم را سالها به بازی گرفت، خیانت
کرد و سر بزنگاهها به آنها پشت نمود.دقیقاً به یاد دارم که در سال ۱۳۸۲ بعد از سقوط صدام ایادی مفتخور
بخش موسوم به داخله به دستور رجوی از فرصت بهدستآمده به تکاپو افتادند و شروع به
دعوت خانوادهها برای دیدار فرزندانشان در عراق نمودند.
با احتساب تشکیل حدودی کمپهای
سازمان در خاک عراق از سال ۱۳۶۵ به بعد تا سال ۱۳۸۲ حدود ۱۷ سال بود که اکثریت مطلق اعضا
دیداری با خانواده نداشتند و تماس و تلفن هم که کفر مطلق بود.
مگر که برای تلکه کردن و یا پول
گرفتن یا کشاندن و فریب تعدادی دیگر به عراق تماسی انجام میگرفت.
درهرصورت در آن زمان تلفن و دعوت
از خانواده برای مدتی مباح شد و با اصرار ما را بهپای تماس برده و از زیر سنگ هم
شده شماره تلفن خانوادهها را پیدا میکردند و آنها را به عراق و کمپ دعوت میکردند.
و اما در خفا نقشههای خود را مبنی
بر عضوگیری و اخاذی و خبرچینی پیاده میکردند.
در مدت کوتاهی کمپ اشرف بهواسطه
ورود خانوادهها مملو از عطر و بوی مهربانی و نثار مهر و محبت خانوادهها شد و
بسیاری از اعضای قربانی در فضای ایجادشده دگرگونشده و به خود آمدند و لذا به
دامان خانوادهها برگشتند و نجات پیدا کردند.
با دیدن نتایج، چندی نگذشت که
ایادی فرقه از کرده خود پشیمان شدند و بهسرعت دوباره دربهای قرارگاه را بستند و
مانع ورود شدند.
اما خانوادهها که تازه گمشدههای
خود را پیداکرده بودند دستبردار نبودند و از آن زمان تاکنون متحمل هر مشقت و
زحمتی شدند تا شاید بتوانند دیداری هرچند کوتاه، تماس تلفنی هرچند مختصر و ارتباطی
با فرزندان خود پیدا کنند.
اما رجوی ظالمتر و بیرحمتر از
آن بود که اجازه ملاقات به مادران و خانوادههای دلشکسته و خسته از فراق بدهد و
مرهمی بر زخمهای آنان بگذارد.
و همانطور که قیدشده سالهاست
فرقه رجوی مانع ارتباط اعضا با خانوادهها میشود. سالهاست که آنها را عذاب میدهند
و این مادران ظلم مضاعفی را متحمل شدهاند.
ازیکطرف فرزندان آنها را ربوده و
اجازه تماس و ارتباطی ندارند و از طرف دیگر اعضایی که روزگاری باصداقت و بیگناهی
بهاشتباه به دام این فرقه افتادند هست و نیست آنها نابودشده، به راه انحرافی
کشیده شده و دنیای تیرهوتاری دارند.
و بهدرستی که باید گفت فریاد
مادران و خانوادههایی که فرزندان آنها اسیر فرقهها میشوند چه دردناک است و چه
سرنوشت تلخی است.
اما از طرفی خوشحالم که شاهد بودم
که در این سالها همین خانوادههای زخمخورده و فراق کشیده همین خانوادههای پردرد
و سختیکشیده از پای ننشستند و ناامید نشدند و با دستان خالی ولی پرمحبت خویش تلاش
میکردند و با عشقی سرشار فریاد میزدند و عزیزان خود را پی میگرفتند و امید بهروزی
داشتند که از چنگال اهریمن نجات پیدا کنند.
جای تقدیر و سپاسگزاری بسیار از
تمامی این خانوادهها هست که با تلاشهای خود باعث نجات و آزادی بسیاری شدند؛ و
تعداد قابلتوجهی توانستند از زندان فرقه بگریزند و به آغوش خانواده برگردند.
با سپاس و تعظیم به شجاعت و
پایداری و مقاومت آنها، برای تکتک این عزیزان آرزوی سلامتی و پیشرفت و به نتیجه
رسیدن اهداف آنان را از خداوند متعال خواستارم و هر کمکی که از دستم برآید برای آنها
دریغ نخواهم کرد.
مریم سنجابی
فؤاد بصری از انجمن نجات اراک :
با سلام خدمت خانم نوری احوال شما ببخشید مزاحم شما شدیم ما از شما درخواست مصاحبه یا گفتگو کردیم از اینکه درخواست ما را پذیرفتید از شما سپاس گزاریم . هدف ما از این مصاحبه این است که نحوه عملکرد فرقه رجوی نسبت به زنان را برای خوانندگان این گفتگو روشن کنیم.
اگر مایل باشید گفتگو را شروع کنیم.
خانم نوری:
قبل از شروع گفتگو اجازه دهید من هم به شما سلام و خسته نباشید بگویم و همین طور به خوانندگان این
گفتگو.
س__ خانم نوری به عنوان اولین سئوال شما چند سال در فرقه رجوی بودید ؟
ج __ پنج الی شش سالی در فرقه رجوی بودم سالهای بی آینده و سیاه و تباهی .
س__ چه اتفاقی افتاد که شما در دام فرقه رجوی افتادید ؟
ج __ یکی از عناصر فرقه رجوی در زندان بود وهمسرم در همان زندان بود با این فرد آشنا می شود همسرم بعد از مدتی آزاد می شود و آن فرد در زندان مدتی که کنار همسرم بود در رابطه با فرقه با او صحبت می کرد و نسبت به فرقه او را آشنا می کرد و همسرم برای من تعریف می کرد که اگر ما با فرقه باشیم اوضاع ما به هر لحاظ خیلی بهتر می شود. من و همسرم مشکل مالی داشتیم. بعد از مدتی فرد هوادار فرقه از زندان آزاد می شود و ما را پیدا می کند بعد از رفت و آمدی که با هم داشتیم سر کلاف را باز و به ما پیشنهاد داد اگر مایل هستید من می توانم شما را به فرقه ( سازمان ) وصل کنم و آنجا پول خوبی به شما می دهند و بعد از چند ماه ماندن در سازمان شما را به یکی از کشورهای اروپایی منتقل می کنند. در کل وضع شما خیلی خوب می شود. در واقع این فرد سناریو را از قبل چیده بود و ما را برای بردن به پادگان اشرف ( زندان اشرف ) کاندید کرده بود زمان گذشت و مجددا” آن فرد در خواست ملاقات با ما را کرد و سر زمانبندی که به ما داده بود او را ملاقات کردیم برای ما توضیح داد که شما بایستی به ترکیه بروید و از ترکیه به عراق من هماهنگی کردم، پاسبورت های خودتان را درست کنید که سریعا” شما را به رابطی که در ترکیه داریم وصل کنم. ما هم دنبال آماده سازی پاسپورت ها رفتیم. پاسپورت ها که درست شد با فرد مربوطه تماس گرفتیم و اعلام آمادگی کردیم. روز سفر ما به ترکیه فرا رسید و به هوای رفتن به اروپا و زندگی خوب با ایران خدا حافظی کردیم به ترکیه که رسیدیم در فرودگاه یکی از نفرات فرقه منتظر ما بود بعد از احوال پرسی و آشنایی خود ما را سوار ماشین کرد بعد از مسافتی طولانی ما را در یک منزل اسکان داد چند روزی در ترکیه بودیم خیلی خوب به ما رسیدگی می کردند و فیلم هایی که از پادگان اشرف برای ما می گذاشتند زن و مرد با هم بودند همین طور فرزندانشان در کنار پدر و مادرشان ما با دیدن فیلم ها خیلی خوشحال بودیم با خودم می گفتم آینده خوبی برای دخترم می سازم دخترم 9 ماهه بود و همراه من بود. وقتی به ترکیه رسیدیم آن فرد مربوطه پاسپورت های ما را گرفت. چند روز در ترکیه بودیم. آن فرد سراغ ما آمد و گفت ویزای عراق را برای شما گرفتم. فردا شما به عراق سفر می کنید. فردای آن روز من به اتفاق همسرم و دخترم عازم عراق شدیم وقتی به عراق رسیدم شب بود از قبل هماهنگی انجام شده بود یک آقا و یک خانم در فرودگاه عراق در بغداد منتظر ما بودند با ما احوال پرسی و خوشآمد گویی کردند ما را سوار ماشین کردند و به یک ساختمان بزرگی بردند بعد ها فهمیدم ساختمان طباطبایی است وقتی به ساختمان رسیدیم شام را خوردیم و استراحت کردیم صبح یک زنی آمد سراغ من گفت بچه ات را شیر بده و آن را بخوابان، بیا فلان اتاق با شما کار داریم. من بچه ام را شیر دادم و او را خواباندم. رفتم به آدرسی که این زن داده بود. اتاق کار بود که بایستی می رفتم در آن. وارد اتاق شدم. دیدم زنی در اتاق نشسته. سلام علیک کردیم خودش را معرفی کرد فهیمه اروانی بود برای من توضیح داد که زندگی در اینجا سخت است و توضیح داد که هر فرد جدیدی وارد مناسبات ما شود اول بایستی یک سری نوارهای انقلاب را ببیند با دیدن این نوارها فرد تبدیل می شود به رزمنده و مجاهد. من از صحبتهای فهیمه گیج شده بودم که این زن چی می گوید من هم در جواب به او گفتم رابط شما در ترکیه به ما گفت شما یکی دو ماه در عراق هستید بعد شما را به اروپا منتقل می کنند. فهیمه در جواب گفت آن فرد غلط کرده که این حرفها را به شما زده مگر ما اینجا ترانزیت شما هستیم که هر کسی از ایران به عراق بیاید ما او را به اروپا بفرستیم؛ هر کسی وارد مناسبات ما شود بایستی برای ما بجنگد؛ اینجا فقط جنگ حرف اول را می زند از اروپا خبری نیست. مرا شوک گرفته بود و نمی توانستم حرف بزنم و در ادامه فهیمه گفت: شما را تو جیه می کنند که سلسله نوارهای انقلاب را ببینید بعد از دیدن نوارها شما به پادگان اشرف پایتخت مجاهدین منتقل می شوید البته انقلاب کرده! چند روز بعد از دیدن نوارهای رجوی آنقدر ذهنم درگیر بود که نمی فهمیدم رجوی در رابطه با چه موضوعی بحث می کند سراغ من آمدند و کاغذی را جلوی من گذاشتند به من گفتند هر کسی نوارهای انقلاب برادر را ببیند بایستی انقلاب کند پایین این ورقه را امضا کن شما بایستی همسرتان را طلاق دهید و کودک خود را رها کنید. من با شنیدن این حرف نزدیک بود سکته کنم چگونه می توانم کودکم را رها کنم کودک من شیر خوار است مگر می شود. مرا وادار کردند فرمی هم که شده پایین برگه را امضا کنم کودکم را از من گرفتند و مرا به زندان اشرف منتقل کردند وقتی به زندان اشرف رسیدم تبلیغاتی که در ترکیه به خورد ما داده بودند تماما” عکس آن در آمد. همانجا فهمیدم که عجب کلاهی سر من رفته .
س__ خانم نوری برخورد زنان منظورم سرانشان با شما در مقر چگونه بود شما در مقر زنان آزادی داشتید ؟
ج __ آقای بصری کدام آزادی شما خودتان بهتر می دانید و در فرقه بودید. در فرقه رجوی آزادی معنی و مفهوم ندارد ما حتی نمی توانستیم آرایش کنیم آرایش کردن در فرقه رجوی برای زن جُرم محسوب می شد به ما می گفتند اگر آرایش کنید مردها شما را می بینند به سمت زندگی عادی کشیده می شوند و پایشان در مبارزه سُست می شود ما را تبدیل کرده بودند به یک مشت عجوزه ما جرات این را نداشتیم یک تار موی سرمان بیرون باشد اگر کمی از موهای سرمان بیرون بود بدترین برخورد را با ما می کردند و در نشست ها سوژمان می کردند و به ما بد و بیراه می گفتند. یک بار از آنها درخواست کردم می خواهم با خانواده ام در ایران تماس بگیرم کاری با من کردند که از گفته ام پشیمان شوم علنا” به ما می گفتند وقتی مردها را می بینید آنها می گفتند ( برادرها ) درست راه بروید لبخند نزنید به مردها نگاه نکنید تا می توانید از آنها فاصله بگیرید.
س– خانم نوری ببخشید حکومت دیکتاتوری بوده…
ج– از حکومت دیکتاتوری فرا تر بود .
س__ خانم نوری شما گفتید کودک 9 ماهه خودتان همراهتان بود در فرقه رجوی می توانستید با کودک خود ملاقات کنید؟
ج __ داشتن خانواده در فرقه رجوی جُرم است. گناه کبیراست .بارها از آنها درخواست کردم دخترم را می خواهم ببینم. در جواب به من می گفتند دختر شما اینجا نیست و شما نمی توانید دخترت را ملاقات کنی. اینجا جای زندگی نیست. اینجا فقط جنگ است. من نمی خواستم با آنها زیاده روی کنم. می ترسیدم بلایی بر سر دخترم بیاورند. سران فرقه رجوی بخصوص زنان سطح بالا دریده هستند. به چهرهایشان نگاه می کردم خشم از چهرهایشان می بارید. بعضی وقتها با خودم خلوت می کردم و با خودم می گفتم این جا دیگه چه جور جایی است. اصلا” زندان اشرف جز آمار دنیا است؟ کسی خبر دارد که چه بلایی بر سر انسانها در این محل می آورند؟ واقعا” آقای بصری فرقه رجوی خطرناک است. هر چه گزارش می نوشتم شما را به خدا اجازه دهید دخترم را ملاقات کنم انگار که با دیوار صحبت می کردم. ذره ای از انسانیت بویی نبردند. مهارتشان این بود فقط تهاجم کردن به نفر مقابل. من خدا را شکر می کنم که صدام سرنگون شد من و خیلی از اسیران توانستند خودشان را از دام رجوی و سرانش نجات دهند.
س __ خانم نوری پیام شما برای زنان در فرقه رجوی چیست؟
ج __ به نظر من بدبخت ترین آدمها در فرقه رجوی زنان هستند و فشار مضاعف روی آنهاست رجوی و سرانش ابتدایی ترین آزادی را از این زنان سلب کردند. جالب است که مریم قجر دم از آزادی زنان می زند. من در فرقه رجوی بودم و به عینه دیدم که با زنان چه رفتار بدی می کنند. در فوق گفته بودم حق آرایش را هم از زنان گرفته بودند و زنان را زیر ذره بین خودشان قرار می دادند. شب ها در نشست های مسخره زن را سوژه می کردند و مسئول نشست بدترین توهین ها را به زنان می کرد. ای وای بر شما ظالمان که بنام آزادی انسانها را در یک محیط بسته به چهار میخ می کشید.
و به زنانی که در فرقه هستند می گویم به چه دلیل خودتان را به تباهی می کشید؟ شما حق زندگی دارید مریم قجر شما را فریب می دهد و از شما سواستفاده می کند. هنوز دیر نشده. شما می توانید خودتان را نجات دهید و یک زندگی آزاد داشته باشید. من هم فکر می کردم نمی توانم خودم را نجات دهم تصمیم گرفتم و خودم را از فرقه تباهی رجوی نجات دادم مریم قجر فریب کار است و با پول مزدوری برای خودش سرمایه گذاری می کند و به خودش رسیدگی می کند خودتان را نجات بدهید و اردوی مریم قجر را ترک کنید زندگی بیرون از فرقه رجوی زیباست . امیدوارم هر چه زودتر خودتان را نجات دهید .
به امید آن روز.
___ ممنون از شما خانم نوری خسته نباشید از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما گذاشتید از شما تشکر می کنیم. امیدواریم نه فقط زنان بلکه مردان هم فرقه رجوی را ترک کنند و یک زندگی آزاد برای خودشان انتخاب کنند.
مجددا” ممنون از شما .