قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

خاطرات من در فرقه ای بنام فرقه رجوی

  قسمت اول !

 

سلام !

من سعید فیروزی هستم . من نزدیک به سه سال در فرقه رجوی بودم سه سال به اندازه سی سال بر من گذشت بعضی وقتها با خودم می گویم من سه سال در فرقه رجوی بودم آن بنده خدا هایی که بیست و یا سی سال در فرقه بودند بر آنها چه گذشت . فریبکارترین آدمها بعد از فرقه رجوی ... خود رجوی و سرانشان هستند . واقعا با چه فریبکاری و شیاد بازی مرا از ترکیه به عراق و از آنجا به پادگانی بنام اشرف ( اسارت گاه انسانها )   منتقل کردند .

سال 1380 با کلی امید و آرزو ایران را به مقصد ترکیه ترک کردم به امید اینکه بدنبال زندگی بهتری باشم . نا غافل در دامی افتادم نمی توانستم خودم را نجات دهم و نمی دانستم چه بلاهایی قرار است سر من بیاید . با یکی از دوستانم وارد ترکیه شدم توسط آشنایی که در ترکیه داشتم با دوستم مشغول کار شدیم یک روز بعد از اتمام کار در استانبول به خانه بر می گشتیم با دو نفر پسر جوان ایرانی آشنا شدیم شروع به صحبت کردیم از ما پرسیدن اینجا چکار می کنید در جواب گفتیم برای کار آمدیم به ما گفتند ما اینجا یک پانسیون دانشجویی داریم اگر دوست داشته باشید می توانید شب را پیش ما بمانید ما هم قبول کردیم وقتی وارد خانشان شدیم بعد از کمی پذیرایی از ما . سر صحبت را باز کردند و گفتند شما مسعود و مریم رجوی را می شناسید و تا به حال اسم سازمان مجاهدین را شنیده اید ما در جواب گفتیم خیرچون ما شناختی نداشتیم شروع کردن به توضیح دادن در مورد سازمان گفتند در عراق یک سازمانی است بتازگی تشکیل شده و دنبال جذب نیرو است بخاطر اینکه بتواند استقلال پیدا کند ما گفتیم آنجا چطور جایی است گفتند آنجا دختر و پسر با هم هستند دانشگاه و کلاسهای موسیقی دارند و هر ماه سه میلیون هم حقوق می دهند و طی مدت شش ماه آنجا باشین کارهای لازمه را انجام می دهند و به کشور آلمان شما را می فرستند وقتی این تعریفها را کردند هر چه سریعتر می خواستیم وارد سازمان شویم و شش ماه در آنجا بمانیم و بعد به کشور آلمان برویم . از آنها خواستیم بیشتر در رابطه با سازمان برای ما توضیح دهند از آنها سئوال کردم این سازمانی که می گویید کجاست در جواب گفتد شما بایستی به عراق بروید و آنجا با سازمان آشنا می شوید از آنها سئوال کردم چرا خودتان به عراق نمی روید در جواب گفتند ما هوادار هستیم خودمان هم بزودی به عراق می آییم نگران نباشید سازمان جای خوبی است آنقدر خوب است که شما باورتان نمی شود و بزودی همدیگر را آنجا می بینیم . در آن محل چند تا عکس از مریم و مسعود رجوی به ما نشان دادند و گفتند وارد سازمان شدید آنها را می بینید . و یک سری فیلمها را به ما نشان دادند فیلمهای جشن و رقص دختران و پسران و گفتند در سازمان همش شادی است در فیلم می بینید چگونه پسرها و دخترها با هم می رقصند با این کار ما را وسوسه کرده بودند و هر چه سریعتر می خواستیم سازمان را از نزدیک ببینیم با خودم می گفتم چه خوب هم شادی می کنم و هم ماهانه سه میلیون می گیرم و بعد از شش ماه مرا به کشورهای اروپایی می فرستند . در ادامه به ما گفتند فردا دو تا از خواهرهای ما از آلمان با شما تماس می گیرند و شما را کاملا توجیح می کنند . فردای آن روز تماس ها گرفته شد روزانه چندین بار دو زن از آلمان با ما تماس می گرفتند و وعده های خیلی خوبی به ما می دادند فی المثل می گفتند ما از همین الان داریم کارهای اداری شما را در اروپا دنبال می کنیم بعد از شش ماه در سازمان شما را  از عراق به کشورهای اروپایی منتقل می کنیم . من و دوستم توافق کردیم به عراق برویم چند روز بعد ما را از استانبول به آنکارا بردند در یک هتل مستقر شدیم ما را به نفری که نامش علی آنکارا بود معرفی کردند و گفتند از این پس علی آنکارا تمامی کارهای شما را دنبال می کند بعد از سه الی چهار روز علی آنکارا برای ما پاسپورت عراقی درست کرد و با قطارما را از مرز سوریه به عراق فرستادند وارد عراق و به بغداد رسیدیم . و زندگی سیاه من در فرقه رجوی از همین جا شروع شد .

ادامه دارد ......

 

یاد آن روزها در کنار پادگان اشرف و کمپ لیبرتی


زمانی که به من ابلاغ می شد می خواهی به عراق اعزام شوی هر چند با مشکلات جسمی که داشتم رقتن برایم سخت بود ولی از طرفی خیلی برایم مهم و جالب بود وقتی همراه با خانواده ها به عراق اعزام می شدم در کنار پادگان اشرف با خانواده ها فعالیت می کردم تمام مشکلاتم را فراموش می کردم خودم را کنار خانواده ها می گذاشتم و در عالم واقع دردهای ما مشترک بود همه ما یک هدف را دنبال می کردیم آنهم آزادی فرزندانمان از فرقه عنکبوتی رجوی با هم سر یک سفره می نشستیم با هم شعار می دادیم رجوی سنگ دل صدای ما را شنید در رابطه با ما گوشهایش را بسته بود دوران فعالیت خوبی در کنار پادگان اشرف داشتیم خانواده ها سران فرقه رجوی را تا مرز جنون رساندند خواب و خوراک را از آنها گرفته بودند اشرف بعد از مدت زمانی تعطیل شد و ما جشن گرفتیم فرزندان ما را به کمپی بنام لیبرتی منتقل کردند وارد دوران جدیدی شدیم این بار بایستی به بغداد دنبال فرزندانمان می رفتیم دو الی سه بار به کمپ لیبرتی مراجعه کردم مادران را می دیدم که با بیلچر به کنار کمپ لیبرتی آمده بودند وقتی آنها را می دیدم انگیزه می گرفتم و کینه ام نسبت به رجوی و سرانش چند برابر می شد همه ما جزء یک خانواده بودیم با هم صمیمی و با فرهنگ های مختلف . هر چند موفق نشدیم با فرزندانمان ملاقاتی داشته باشیم  ولی فعالیت ها ی خانوادها باعث شد پادگان اشرف و کمپ لیبرتی تعطیل شود و روسیاهی برای رجوی و سرانش بماند . انشاالله در آینده نزدیک فرزندانمان را از چنگال رجوی آزاد خواهیم کرد .

به امید آن روز !

مهین حبیبی

ادعای صاحب زمانی مسعود رجوی به گل نشست

مقاله ای از ز. ش. جداشده در آلبانی

بله، واقعیت دارد، ادعای صاحب زمانی. دین اسلام از دو مذهب سنی و شیعه تشکیل شده است. سوء استفاده از مذهب سنی به تشکیل فرقه های تروریستی مانند القاعده و داعش انجامید. در مقابل سوء استفاده از مذهب شیعه منجر به شکل گیری فرقه تروریستی رجوی شد. رهبری این فرقه را که نام “سازمان مجاهدین خلق” را یدک می کشد مسعود رجوی به عهده دارد. فرقه های مسیحی هم در دنیا زیاد هستند که رهبر خود را مسیح موعود می پندارند.رجوی که از عواطف و اعتقادات مذهبی افراد بیگناه و ناآگاه حداکثر سوء استفاده را میکند با سوء استفاده از اعتقاد شیعیان به امام زمان (عج) و استفاده ابزاری از آن برای تحمیق نفراتش استفاده می نماید. حالا این موضوع از کجا شروع شد؟قبل از انقلاب ایدئولوژیک درونی، یک هیئت سیاسی و یک کمیته مرکزی در تشکیلات سازمان وجود داشت که بر کار مسعود رجوی نظارت می کرد و او را مورد سؤال قرار می داد. مسعود با آوردن مریم قجر عضدانلو و با انقلاب ایدئولوژیک به نوعی یک کودتای درونی انجام داد و زنهای سازمان را به سرکار آورد و به این بهانه مسئولین با تجربه و با سابقه سازمان را کنار زد.دادن مقام ظاهری به زنها باعث میشد که زنان زیر دست مسعود و مریم رفته و تا آخر مدیون او شوند. مریم به دستور مسعود مردانیکه قبلا در کنار او بودند را چند مدار پایین تر از قبل قرار داد و مسعود را رهبر انقلاب نوین معرفی کرد. مسعود رجوی شهوت قدرت داشت و انقلاب درونی هم با مخالفتهای گسترده ای روبرو بود. مسعود رجوی علاوه بر عوامفریبی دست به سرکوب و تصفیه درونی هم زد و سپس به فکر قرار دادن خود در مقام امام زمان (عج) افتاد.مسعود رجوی و فرقه اش استقلالی نداشتند و بخشی از ارتش عراق بودند و در داخل ایران هم هیچ طرفداری نداشتند و در دنیای سیاست شکست خورده و عقب مانده بودند. رجوی احتیاج به راهی برای پیش بردن خط خود داشت، چون اگر استقلال داشت احتیاج به این موضوعات نداشت و یا اگر طرفداری در داخل داشت مشکلی نداشت.در درون خودش این خط به خوبی پیش برده میشد و از طریق بلندگوهای خودش یعنی زنان فرمانده کارش را دنبال می کرد. نمونه و مثالش در نشستها بود که حتی مسعود را هم ردیف و در کنار انبیا قرار می دادند. من خودم هزاران بار این را شنیدم. در نشستهای خودش تفسیرهای غلط که همه آیات ختم میشد به مسعود و کارهای بزرگی که او دارد میکند و یا فتواهای خودش و یا اینکه الان او در عصر حاضر در غیبت است.این حتی در ذهن ما هم بود که آمریکا که ایران را شکست دهد مجبور به روی کار آوردن مسعود خواهد شد و مثالهایی که میشود ساعتها نوشت یا اینکه میگفتند که همه در مناسبات پرورش یافته او هستند. مسعود بود که همه را از بدبختی نجات داد و او نجات دهنده خود ما است و باید تا آخر مطیع او بود. یعنی باید جانتان را تک تک برای مسعود بدهید. کم نیست از این فاکتها که در روز روزش افشاگری خواهم کرد.اما چه وقت این خط امام زمانی در داخل و در بیرون تشکیلات شکسته شد؟ بله در داخل مناسبات زمانی که تحلیلهای آبدوخیاری مسعود رجوی در طی این بیست و اندی سال یک مورد هم درست از آب در نیامد وهمه معکوس درآمد نمونه اش سر مباحثات اتمی ایران که او فکر میکرد که تفاهم اتمی به شکست بیانجامد و آمریکا حمله کند و ایران شکست بخورد و آمریکا نفری قابل اطمینان پیدا نکند و به مسعود بگوید بفرما این سلطنت تو. باید گفت شتر در خواب بیند پنبه دانه.در داخل مناسبات هم بعد ازکشتاد ۱۰شهریوردر اشرف که همه مقصر را خود مسعود میدانستند و شب نامه هایی که در داخل مناسبات پخش میکردند که چه شد تمام تحلیلهایت؟ اگر واقعا امام زمانی پس چه نیازی به ما داری؟ ظهور کن. که خیال همه ما هم راحت شود.این را هم بگویم که غیبت صغرایدر دیدار اخیر مریم با قاتل مردم ویتنام و قاتل هزاران زن و کودک و مرد بیگناه و دوست صمیمی ابوبکر البغدادی رهبر داعش مک کین و فیس وافاده مریم و چسباندن خود به او و حمایتهای مک کین نشان دهنده اوج استیصال این فرقه است که دست به دامان چه قاتلانی شده است و دادن عکس شهدای مجاهدین خلق به این قاتل و گفتن این که این شهدا هم تقدیم به تو ما را به این نتیجه وا داشت که این فرقه برای رسیدن به قدرت دست به چه اقدامهایی زده و خواهد زد. اما همه این اقدامات مانند مهمترین آن یعنی ادعای صاحب زمانی به شکست خواهد انجامید.

بله انشاالله که روزی سران این فرقه به دست مردم ایران افتاده و قصاص این همه بدبختیهای مردم ایران را بپردازند به امید آن روز

عضو جدا شده از فرقه رجوی در آلبانی ز. ش.

"دروغ"

  مقاله ای از الف. دال. جداشده در آلبانی

با سلام به خانواده های مقاوم و گرامی

بعد از دیدن مصاحبه یکی از خانواده ها برآن شدم تا خاطره ای را برایتان نقل نمایم. خاطره ای که به واقع هرگاه به آن فکر میکنم تعادلم بهم می ریزد.در سالهایی که در قرارگاه اشرف بودم همواره یک صدا و یک فریاد بر همه صداها برجسته تر بود و آن صدایی نبود جز صدای مادر عبدالهی (خانم ثریا عبداللهی مادر امیراصلان حسن زاده) که می گفت "ما تا آخر ایستاده ایم" و الحق که بر این شعار خود تا به آخر پایداری و ایستادگی نمود و او و دیگر خانواده ها، همه اسیران فرقه را از زندان اشرف آزاد کردند و راه را برای عزیمت به کشور آلبانی هموار نمودند.مادر عبدالهی همواره فریاد حق می زد و خواب را از چشمان سران فرقه ربوده بود. یادم هست در یک دوره زمانی به یکباره برایمان نشست گذاشتند و گفتند که مادر عبدالهی به ایران برگشته است. مسئولین فرقه آنچنان خوشحال بودند که در پوست خود نمی گنجیدند. هر کس که از ماجرا اطلاعی نداشت تصور می کرد که فرقه به یک فتح الفتوح و پیروزی نظامی مهم دست پیدا نموده است.اینکار مسئولین، همه را حساس نموده بود و اگر کسی هم نمی دانست از آن روز به بعد گویی همه نفرات منتظر بازگشت مادر عبدالهی بودند. گذشت تا اینکه او مجددا به اشرف بازگشت و صدای او باز شنیده شد. من خودم که گاهی اوقات با خودرو تردد داشتم و به درب اصلی اشرف میرفتم تنها نقطه آغازم این بود که صدای او را بشنوم. آنچنان این مادر یک تنه از صبح تا پاسی از شب فریاد حق می زد که هر کس که نمی دانست فکر میکرد دو یا چند نفر باهم هستند ولی تنها خدا و یکسری از نفرات اطلاع یافته بودند که کسی که این زلزله را در تمامی اضلاع براه انداخته کسی جز یک مادر دردمند نیست.
جانب ادب و احترام را بجا می آورم ولی می خواهم حقیقت را به خوانندگان بازگو نمایم که فرقه از سر استیصال به ناچار به تاکتیک کهنه خودش رو آورد و وقتی دید که حریف این شیرزن ایرانی نمی شود شروع به انتشار تهمت و ناسزاهای کثیف نمود. اما این ترفند دیگر برای همه اعضای تشکیلات، ترفند لو رفته ای بود به این دلیل که هر روزی که از حضور خانواده ها می گذشت میخ های بیشتری بر تابوت مسعود رجوی در اشرف کوبیده میشد. در عین حالیکه همگان به چشم میدیدند که برای او دیگر فرقی ندارد آنچنان دیوانه شده بود که به همه تهمت و افترا می بست، لذا نیروهای آگاه و سیاسی حاضر در اشرف خوب را از بد و شر را از نیکی بدرستی تشخیص میدادند.از زیر فشار قرار دادن فرزندان خانواده ها مبنی بر مصاحبه های اجباری و تحمیلی تا جنگ روانی که فرقه با تهمت و افترا بستن به خانواده ها براه می انداخت. با اینحال نمی دانم الان مادر عبدالهی در کجای میهن ساکن میباشد اما میخواهم به ایشان و تمامی خانواده ها بگویم که اکنون که من نیز یکی از آزاد شدگان فرقه از قلعه مخوف اشرف هستم به پاس تمامی زحمات شبانه روزی که در اشرف از شیره جان خودتان برای افشای این فرقه بی وفقه نثار کردید قدردانی و سپاسگذاری نمایم.خانواده ها باید بدانند که هرچه لعن و نفرین در سینه و جگر دارند باید نثار آن مردک وقیح گور به گور شده بکنند که نیروها تنها و تنها قربانی مطامع این ظالم زمان هستند. در این مدت که به اشرف می آمدید برای ما و شما فقط درد و شکنجه بود، به این دلیل که این فرقه تنها در یک کلمه خلاصه میشود: 

"دروغ".


الف.دال. (تیرانا- آلبانی) 

دام جدید فرقه رجوی در برابر جداشدگان

مقاله ای از ز. ش. جداشده در آلبانی

یکی از معضلاتی که در تیرانا دامن تعدادی از نفرات جداشده را گرفته، و دامی که در این رابطه فرقه رجوی در برابر آنها پهن کرده را برای شما مطرح میکنم که قضاوت با خود شماست.اینجا تیرانا یکی از مراکز ترانزیت مواد مخدر توسط باندهای مافیائی در اروپا است. مخدری به نام حشیش هست که به صورت عمده از اینجا به تمام اروپا توزیع می گردد.بعد از جدایی تعداد زیادی از نفرات از فرقه رجوی و اینکه فرقه با همکاری کمیساریا تعهد مالی این نفرات را به عهده گرفت، اما بعد از مدتی با فشارگذاشتن روی این افراد و ندادن پول آنها و یا کم کردن آن و ایجاد تنگناهای مالی و همچنین ایجاد تفرقه میان آنها تا به یکدیگر کمک نکنند باعث ایجاد مشکلات عدیده ای در بین آنها شد.جداشدگان با مشکلاتی از قبیل تأمین مسکن و خوراک و پوشاک و درمان و غیره به صورت روزمره دست به گریبان هستند که خود شما بهتر از من میدانید که یک نفر در بیرون از تشکیلات به چه چیزهایی احتیاج دارد و چقدر تحت فشار است و در تنگنا به سر می برد.بعد از سی سال یا بیست یا کمترینش پانزده سال، حالا تصور کنید که نفری که طی این سالها در زندان فرقه رجوی در قطع ارتباط کامل با دنیای بیرون بوده و هنوز هم با شرایط بیرون سازگار نشده و از پس مشکلات خودش هم بر نمیاید چکار باید بکند؟خودتان میدانید که همه افراد یکسان نیستند و نفراتی بخاطر شرایطی که در گذشته داشته اند نیاز به رسیدگی بیشتری دارند و حالا این افراد بهترین طعمه برای جذب به راههای خلاف می باشند.بعد از تحقیق زیادی که من و دوستانم انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که نفراتی که جداشده ها را جذب باندهای مواد مخدر و تبادل حشیش در تیرانا می کنند افرادی هستند که هم اکنون بیشترین رابطه را با سازمان مجاهدین خلق دارند.این افراد با طعمه قراردادن افراد ضعیف که در تنگنای مالی هستند آنها را جذب باند های خود کرده اند. باندهائی که بیشترین امتیاز را از فرقه رجوی میگیرند تا برایش طعمه درست کنند.بعد از اینکه سران فرقه نتوانستند جلوی ریزش نیروها را بگیرند، بهترین شیوه برای اینکه آنان را بدنام کنند و افراد را از جداشدن بترسانند این دیدند که آنان را به سمت باندهای مواد مخدر سوق بدهند و بعد تبلیغات گسترده کنند که افرادی که به بیرون میروند همه معتاد ویا آواره و خیابان گرد و مواد فروش میشوند.من خودم در درون فرقه بودم و همین تبلیغ روی خیلی ها کارساز بود. پس خواننده گرامی خودتان فکر کنید علت بوجود آمدن این مشکل چیست؟ نفراتی که افراد را به این راه می کشانند خودشان از نفرات مجاهدین خلق یا مرتبط با آنها هستند و بیشترین رابطه را به خود این  فرقه دارند.علت جذب افراد به این دام چه کسی است؟ چه کسی این موضوع را هدایت میکند؟ چرا افراد را به این دام میکشانند؟ چون این افراد باید طعمه تبلیغات این فرقه بشوند تا نفرات داخل تشکیلات با دیدن این افراد به خود جرات ندهند که دست به جدایی از این فرقه بزنند و ماندن در اسارتگاه مسعود رجوی خائن و جنایتکار و بزدل را ترجیح بدهند.

این یک نمونه از معضلات افراد جداشده است که برای شما مطرح کردم.

عضو جدا شده از فرقه رجوی در آلبانی ز. ش.