قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

قربانی اشرف ( فواد بصری )

فرقه مخرب رجوی

مصاحبه با نسرین ابراهیمی عضو جدا شده فرقه رجوی .

با تشکر از شما خانم نسرین ابراهیمی برای شرکت در این مصاحبه. ممکن است در ابتدا بیوگرافی مختصری از خودتان بفرمایید. چه موقع با سازمان مجاهدین آشنا شدید؟ چگونه به عراق و تشکیلات این سازمان رفتید؟ چرا از سازمان مجاهدین خلق جدا شدید؟

خانم نسرین ابراهیمی:

من هم از شما تشکر می کنم. من تنها 14 سال داشتم که با سازمان مجاهدین آشنا شدم ؛ دانش آموز سال اول نظری بودم ؛ دلیل اینکه هم به سمت سازمان جذب شدم فشارهایی بود که در جامعه ایران روی جوانها هستش و نبودن مینیممهای آزادیهایی که حق هر انسانی هست .

من در سن خیلی کمی با سازمان آشنا شدم و واقعیتهای سازمان مجاهدین را نمی دانستم ؛ فقط شندیده بودم که سازمان برای آزادی مردم ایران مبارزه می کند ؛ و یا از آزادی پوشش و مذهب شنیده بودم که در سازمان وجود دارد واین خیلی برایم مهم بود ؛ و یا در مورد پیشرفت زنان در سازمان شنیده بودم که من را وادار به ترک خانواده ام کرد و با انکه سن خیلی کمی داشتم ولی از خانه فرار کردم که بروم پیش سازمان ؛ من با تمام وجودم سازمان را دوست داشتم , واقعا لحظه شماری می کردم برای رفتن و پیوستن به این سازمان رویایی .

من با کمک دختر داییم توانستیم 2 قاچاقچی را پیدا کنیم و به من کمک کنند که بروم عراق پیش مجاهدین ؛ که از مرز وپای پیاده وارد خاک عراق شدیم و بعد هم خودمان را به عراقیها معرفی کردیم . که به دلیل قراردادی که مجاهدین با عراقیها در زمان صدام حسین داشتن هر کسی که وارد خاک عراق می شد و درخواست می کرد که می خواهد پیش مجاهدین برود ؛ عراقیها باید او را در زندان چندین ماه نگه می داشتن و حتی تحت فشار و بعضی ها را تحت شکنجه قرار می دادند که مجاهدین مطمئن شوند که این فرد نفوذی رژیم به داخل عراق نیست . برای همین ما هم تحت همین برخورد قرار گرفتیم و بعد ازمدتی که دیدند که خبری نیست ما را تحویل مجاهدین دادند .

من وقتی که وارد پایگاه سازمان در بغداد شدم ؛ بلند بلند گریه کردم و احساس کردم که به تمام آرزوهایم رسیدم ؛ خوشحال بودم برای خودم و برای جوانهای ایران و برای ملت ایران که با مجاهدین به همه چیز خواهند رسید .

سایت ایران قلم:

پس خانم ابراهیمی چه شد که آن امیدها و آرزوها و تصوراتی که در ذهن خود در مورد مجاهدین داشتید ، تبدیل به یأس و نامیدی شد؟

خانم نسرین ابراهیمی:

ولی متاسفانه, متاسفانه این خوشحالیها و سر از پا نشناختنها فقط چند روز بود , چون بلافاصله مجاهدین با من یک مصاحبه ترتیب دادند و در اولین کلمات ماهیت خودشان را بیرون ریختند .

به خوبی یادم هست که به من گفتند که یک برگه را باید امضا کنم که اگر روزی از عملیات فرار کنم حکم من اعدام است . این اولین زاویه من با سازمان بود . من یکی از دلایل جدی که عاشق سازمان بودم این بود که فکر می کردم که سازمان اعدام ندارد .

بعد هم که وقتی که مرا به اشرف منتقل کردند در یک پروسه 3 ماهه به من گفتند که : حجاب در مجاهدین اجباری و تغییر مذهب هم وجود ندارد و باید مسلمان باشم و نماز و …. اجباریست .

لباس و نوع پوشش فقط همانی است که مجاهدین ان را به عنوان فرم ارتش می شناسند و به جز این فرم حق پوشش دیگه ای وجود نداشت .

حق تماس با خانواده و دوستان در ایران و یا خارج ایران وجود نداشت .

طلاق شوهر و یا زن چه کسی که مجرد بود و چه کسی که مزدوج بود , یعنی اینکه کسی حق ازدواج نداشت و ممنوع بود . البته فکر کردن حتی به آن گناه محسوب می شد و ممنوع بود .

صحبت کردن با مردان به شدت ممنوع بود و اگر کسی با مردی بدون اجازه صحبتی می کرد به شدت تحت برخورد شدید قرار می گرفت . همینطور صحبت کردن با هر کس دیگه ای هم ممنوع بود , منظورم حتی با زنان هم حق هر صحبتی نداشتیم و فقط در حد احوال پرسی صحبت مجاز بود و بیشتر از این اگر کسی صحبتی می کرد ممنوع بود .

کار اجباری بود و خواب اضافه بر آن زمانی که مشخص شده بود هم ممنوع بود.

و صدها ممنوعیت دیگر……

هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه از آمدن به سازمان پشیمان بودم و فهمیدم که هر چی شنیده بودم فقط تبلیغاتی بیش نبوده و همه اون حرفها فقط یک رویا بوده .

من در ایران آزادی نداشتم ولی حداقل می توانستم لباسی که خودم دلم می خواهد بپوشم و یا حق ازدواج و یا حق صحبت با خانواده ام کسی از من نگرفته است و یا کسی از من مثل برده ها کار نمی کشید و ….

از همان روز اول با کاغذی که جلوی من گذاشتند که به زور می گفتند باید امضا کنم که حکم من اعدام است اگر از عملیات فرار کنم , بقیه داستان دیگه روشن بود . من از همان روز اول مخالفت خودم را نشان دادم و گفتم که من چی فکر می کردم در مورد سازمان و حالا که همه اش دروغه پس دلیلی برای ماندن من نیست . و خوب چه فرقی می کرد رژیم با مجاهدین ,شما تصورش را بکنین , خوب به طبع من توی ایران باور کنید از آزادیهای بیشتری برخوردار بودم . و فکر می کنم که مجاهدین خیانت بزرگی در حق جوانهایی کردن که با هزاران امید و آرزو به مجاهدین پیوستن برای بردن آزادی به ایران . متاسفانه پایه سازمان انطوری که من توی این سالیان دیدم و با پوست و استخوانم حس کردم , دورویی و دروغ و خیانت بنا شده و دلیل جدایی من هم همین بود.

سایت ایران قلم :

ممکن است در مورد استثمار زنان در درون سازمان مجاهدین توضیح دهید. شما در مصاحبه های مختلف نقل کردید که رهبری مجاهدین دستور خارج کردن رحم زنان را می داده است. در این مورد می توانید توضیحاتی را برای مخاطبین سایت ایران قلم بفرمایید.

خانم نسرین ابراهیمی :

همانطوری که گفتم من فکر می کردم که شعارهای سازمان در مورد زنان حقیقت دارد , ولی حداقل اون چیزی که من دیدم, در این سازمان اولین خیانت به نظر من در حق زنان انجام شده است .

قبل از هر چیز دوست دارم به این نکته اشاره کنم که من در سن 16 سالگی در سازمان به مدت یک سال در زندان بودم .

به خوبی به یاد دارم که یکی از زنان مجاهدین برای من از خاطره میلیشیاهایی تعریف می کرد که فقط 15-16 سال داشتن و زیر سن قانونی بودند که رژیم اونها را زندان می کرده و تحت همه نوع شکنجه ای قرار می داده و خیلی ها را هم اعدام کرده است , این داستان من را که زیر سن بودم به شدت تحت تاثیر قرار می داد و من را از رژیم متنفر و متنفرتر می کرد , باورش برایم سخت بود ولی می دانستم که حقیقت داشته است .

ولی در کمال تعجب متوجه شدم که سازمان بسیار علاقه مند است که در این مسائل از رژیم پیشی بگیرد و گویا سازمان عقده زندانی کردن و کشتن و شکنجه کردن آدمها را دارد , اون هم کسانی که خودشان با هزار امید و آرزو وارد این سازمان شدند و حاضر شدند که همه چیز خود را فدای ملت ایران بکنند . من که هنوز 16 سال داشتم , به دلیل اعتراضم به حکم اعدامی که باید امضا می کردم و یا اعتراضم به این همه ممنوعیت , سازمان می خواست یک زهر چشمی از من بگیرد و برای خفه کردن و ترساندن من , من را زندانی کنند که دیگر هرگز به هیچ چیز اعتراضی نکنم و هر چی گفته می شود انجام بدهم.

خوب حقیقتا این مسئله خیلی برای من دردناک بود , تصورش را بکنید که با اون همه شور و فطور بعد با همچین مسائلی روبرو شوید , یعنی همه اون چیزهایی که من در مورد سازمان فکر می کردم فقط یک سراب بود .

من معتقدم که در درون سازمان به زنان بیشتر ظلم شد , هر چند به ظاهر آنها مسئولین این سازمان هستند ولی کافی است که این مسئله را از درون هم نگاه کنیم .

قبل از هر چیز همه ماها به خوبی می دانیم که رابطه مادر با فرزندش و عشق و وابستگی که مادر به فرزند دارد غیر قابل وصف است , و همیشه در داستانهایی که می خواهند از عشق واقعی صحبت کنند مثال رابطه مادرها با فرزندانشان را می آورند . شما تصورکنید که جایی وجود دارد که این عشق , یعنی عشق مادر به فرزندش حرام اعلام شود و به خاطر یک شخص دیگری باید مادر از فرزندش جدا شود , من فکر می کنم که این بزرگترین خیانت رجوی به زنان داخل سازمان بود که مادرها را از فرزندانشان جدا کرد که به قول مریم رجوی همه عشق زنان داخل سازمان یکسویه مال رجوی بشود و عشق ورزیدن به غیر از رجوی به هر کس دیگری حرام بود.

و بدتر از همه هم اینکه , بعد از این جدایی هیچ مادری حق نداشت که از فرزند خود جویای خبری شود , چون ذهن هم باید فقط به رجوی خودشیفته فکر می کرد و نه به گرفتن خبری از زنده بودن یا … فرزند .

دومین خیانت و ستم رجوی به زنان داخل سازمان این بود که اونها را از شوهرانشان جدا کرد و بعد هم همه را محرم خود کرد .

سایت ایران قلم:

یعنی چی رجوی زنان را محرم خود می کرد، ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟

خانم نسرین ابراهیمی :

بارها در نشستهای مریم رجوی که با ما داشتند به ما می گفتند که فکر کردن به هر مرد دیگری جز رجوی یعنی خیانت به رجوی است . بحث حریم رهبری یکی از بندهای مهم به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان مجاهدین بود . حریم رهبری یعنی اینکه تنها مرد زندگی ما رجوی است و فکر کردن به غیر از او خیانت محسوب می شد . و به خوبی به یاد دارم که مریم رجوی با ما نشستی داشتند به نام چهار دیواری , گفتند که در ایران زنی که به خونه شوهرش می رفت با لباس سفید می رفت و با کفن سفید هم خارج می شد . از ما می خواست که با مسعود هم همین باشیم , و می گفتند که تصور کنید که زنی در ایران با شوهرش یک چهار دیواری است ولی ذهن و قلبش به فکر شخصی خارج از اون چهاردیواری باشد و ببینید که این فکر چقدر زشت و آزار دهنده می باشد . پس اگر ذهن شما خارج از این چهاردیواری رفت بفهمید که چقدر زشت است .

بارها گفته بود که شما خوشگلترین را دارید پس دیگه چی می خواهید ؟ و یا می گفت که مسعود فقط مال من نیست و مال همه زنان داخل سازمان است . از ما می خواست که مثل خودش باشیم و جز به مسعود به هیچ کس دیگه ای فکر نکنیم . همه ما بعد از اینکه عضو می شدیم , رجوی گردن ما گردنبندی می انداختند که این در حقیقت حلقه ازدواج هر نفر محسوب می شد با رجوی .

خیانت بعدی رجوی به این زنان این بود که برای اینکه زنها را به زندگی در آینده کاملا نا امید کند: تمامی زنان به طور خاص زنان جوان باید جلوی آفتاب کارهای سخت و طاقت فرسا انجام می دادند , و مریم رجوی بارها گفته بود که صورت زنان را وقتی دوست دارد که آفتاب سوخته باشند . به این وسیله صورت زنان به شدت آفتاب سوخته و پر از لکه های آفتاب می شد و بر اثر کار زیاد و فشار صورتها شکسته می شد . در حقیقت می خواستند که صورتها کاملا زشت بشود که هر کسی با خودش فکر کند که من که سنم که کم نیست و قیافه ام هم سوخته و زشت شده , پس دیگه همان بهتر که در این خراب شده یعنی اشرف بمانم تا بپوسم , چون جامعه مرا نخواهد پذیرفت .

در بین زنان , دستهای پر از پینه و زخم و صورتهایی سوخته و داغون ارزش بود و اگر کسی غیر از این بود گفته می شد که تن به کار نمی دهد و خیلی اوقات در نشستهای تحقیر کردن آدمها , این افراد باید جوای این سوال را می دادند که چرا صورتشان سوخته نیست و دستهایشان پینه بسته نیست .

سایت ایران قلم:

من از شما قبلا شنیده بودم که در سازمان مجاهدین زنان مجبور می شدند که رحم خود را خارج کنند. برای چی رهبری فرقه مجاهدین چنین کاری را دنبال می کرد؟

خانم نسرین ابراهیمی :

بله ، باید اشاره کنم که یکی دیگر ازشیوه های غیر انسانی که رجوی علیه زنان به کار می گرفت این بود که : زنانی که کوچیکترین مشکلی داشتند , و مشکل آنها می شد ازبه راحتی از طرق دیگری حل کرد ولی سازمان آنها را وادار می کرد که رحمشان خارج شود . و اگر کسی هم مقاومتی می کرد گفته می شد که مگر برای خودت آینده و زندگی متصور هستی ؟ مگر همه ما طلاق مادام العمر نداده ایم ؟ پس اگر ریگی در کفشت نیست چرا مقاومت می کنی .

من یکی از زنانی که مورد عمل قرار گرفته بود را دیدم , واقعا دردناکترین صحنه زندگیم را دیدم , چون نمی توانست که همه انچه که در دل دارد را بگوید و حرف زدن در این موارد ممنوع بود و مورد برخورد جدی قرار می گرفتیم ولی با آهی که کشید و گریه ای که کرد فکر می کنم هر کسی می تواند بفهمد که اون چی می کشید.

یکی دیگه از بلاهایی که سر زنها می آوردند این بود که در غذای زنان کافور می ریختند و برای کم کردن غریضه جنسی در غذاها کافور می ریختند و این باعث شده بود که صورت زنها با مردها فرقی نمی کرد . و زنها ریش در می آوردند , خیلی واضح هستش که صورت یک زن که ریش داشته باشه چه وضعیتی است و چقدر دردناک هستش و عذاب آور هستش .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد