مسعود رجوی؟!
کسانی که جدیدالورود هستند و به سازمان
مجاهدین می پیوندند، در طول مدتی که در
پذیرش سازمان هستند، بیشترین موضوعاتی که برای آموزش به آنها
ارائه می شود، بحث
های ایدئولوژیک است و این بحث های ایدئولوژیک چیزی نیست جز مدح و ستایش مسعود رجوی و در یک کلام تمامی
بحث های ایدئولوژیک تشکیلاتی و حتی
بحث های تاریخچه و... نهایتاً به" ویژه سازی" مسعود
ختم می شود و اینکه در تمام
این سرفصل ها و فراز و نشیب های سازمان از بدو تأسیس تا به امروز فقط یک نفر بوده است و نام یک نفر می
درخشد و آنهم مسعود است.
آنقدر روی این موضوع کار می شود که شاید غالب افرادی که به
سازمان می پیوندند
در بدو ورود به مسعود بعنوان یک چهره کاریزماتیک و ویژه و شاید قابل تقدس و معصوم نگاه کنند.
در این راستا هیچگاه انحرافات و اشتباهات سازمان و شکست ها به
پای مسعود گذاشته
نمی شود، بلکه همه اشتباهات و کجروی ها و شکست ها ناشی از کم کاری وعدم توانایی عناصر تشکیلاتی و پیروی
نکردن تمام و کمال از دستورات و فرامین
صادر شده از طرف مسعود ناشی می شود.
بدین ترتیب افراد زیادی مسعود را عاری از اشتباه و معصوم می
پندارند، تجربه شخصی
خودم در این رابطه چیزی شبیه به این بود و سالهای سال در تشکیلات سازمان گمان می کردم که مسعود آن
رهبر آرمانی و ناجی بشریت است وعاری از
گناه و اشتباه، تا زمانی که برای اولین بار این احساس در من
فرو ریخت آنهم روزی
بود که برای اولین بار مسعود را در یک مراسم در قرارگاه اشرف از نزدیک دیدم، زمانی که از جلو ما رد می شد،
حالت لباس پوشیدن و حرکات و ژست او در
هنگام عبور، هرچه را که از اوهام و خیالات از این شخص داشتم
در ذهن من فرو ریخت
و آن روز من یاد فیلم پدرخوانده افتادم، یعنی مسعود رجوی همان ژست و قیافه ای را به خود گرفته بود که
پدرخوانده یک باند مافیایی و خطرناک در
ایتالیا داشت و بدین ترتیب برای اولین بار شخصیت کاریزمای
مسعود در ذهنم فرو
ریخت و متوجه شدم نه تنها آن رهبر آرمانی نیست، بلکه فردی بسیار خطرناک و بی رحم می باشد که برای رسیدن به
قدرت همه را نابود می کند.